|Chapter 13|

779 220 341
                                    

[ این قسمت : پایان بازی ]

امیدوار بود خدا اونو بخاطر تمام گناهانی که انجام داده بود ببخشه گرچه لو اونقدرها هم گناهکار نبود، در مقایسه با هری و زین اون رسماً فرشته‌ای چیزی محسوب می‌شد اما در هرحال کار از محکم کاری عیب نمی‌کرد و با توبه کردن به جایی‌ش برنمی‌خورد.

_ ماما رو ببوس بابا!

اون هیولای کوچولو تاکید کرد و دست به سینه منتظر موند تا بوسه‌ی اون دو نفر رو ببینه.

_ بیا در آغوشم همسرم

زین که حسابی تو نقشش فرو رفته بود گفت و باعث شد اخم هری عمیق تر بشه و لویی هم با شوک پلک بزنه.

_ بیا دیگه ناز نکن!

اون پسر که دیگه کلافه شده بود از لای دندون‌هاش غرید و با انگشت‌هاش یقه‌ی لویی رو گرفت، صورتش رو جلو آورد و بدون توجه به اون چشم‌های گرد شده، لب‌هاشو سمت گونه‌ش برد اما کنار گوشش متوقفشون کرد.

_ اگه تا فردا همینجوری خشکت بزنه و مثل گربه‌ای که خار رفته تو کونش بهم نگاه کنی شک نکن اینا ازمون حتی پورن هم می‌سازن و محض اطلاعت باید بگم تو این مورد سابقه‌ی درخشانی دارن!

تو گوش لویی که مثل مجسمه تو جاش خشکش زده بود، پچ پچ کرد و بعد صورتش رو عقب برد، لبخند گل گشادی زد و دوباره پسر رو به خودش نزدیک کرد.

_ قربون اون صورت ماهت برم..

اینو گفت و صدای ماچ هم در آورد و با مچاله کردن یقه‌ی پسر با نوک انگشت‌هاش اونو به خودش آورد پس طولی نکشید که لو هم با لحن الکی خوشی با دست‌های از مچ بسته شده سعی کرد صورت زین رو قاب بگیره.

+ آه تو پاداش کدوم کار خیر منی همسر کیوت و رو مخِ روان پریشم!

لبخند دندون نمای فیکی زد و صورتشو جلو برد و دور از چشم بچه‌ها، تو گوش زین غر زد.

+ میگی الان با این دست و پای بسته وسط این عموزاده های میمونت چه غلطی بکنیم؟!

وقتی صدای بوسه‌ در آورد و از پسر جدا شد، زین با پشت چشم نازک کردن و مالیدنِ گونه‌ش به دست های لویی، با نگاهی غرق در عشق ادامه داد.

_ می‌خوام حامله‌ت کنم!

این گفته دیگه زیادی بود که باعث شد لو با همون لبخندِ فیکِ ماسیده براش چشم غره بره و هری با گیجی اخم کنه که خب وقتی زین سمت اون توله‌ها برگشت و حرف زد، چشم‌هاش تا آخرین حد گشاد شدن.

_ تا وقتی من و مامانتون داریم توله سازی می‌کنیم نظرتون چیه شما هم برامون شام بپزین تا جشن بگیریم؟ می‌دونم که دفعه‌ی قبل برای جورجی اینکارو انجام دادین!

سعی کرد به حد کافی مظلوم به نظر برسه تا دل بچه ها به رحم بیاد و گول بخورن اما چنین چیزی واقعا ممکن بود؟

Crush | L.SWhere stories live. Discover now