پارت هجدهم

901 190 61
                                    

باور به چیزی که در حقیقت وجود نداره مثل یه گردباد میچرخه و تو رو اونقدر به گشتن دور خودش مجبور میکنه تا در نهایت زندگیت رو به فلاکت بکشونه! طوری که هر ثانیه از عمرت با تصور این خیال پوچ بگذره که توی مسیر درستی گام برداشتی اما در حقیقت داری عمیق تر توی گودال کثیفی که خودت کندی، فرو میری... تا جایی که دیگه برات راه نجاتی وجود نداشته باشه!

بکهیون با تمام وجودش باور داشت که روشن ترین چراغ از انجیل مقدس میتابه و واضح ترین صدایی که به گوش دل میرسه، کلام پاکیه که میون برگ به برگ اون کتاب مقدس گنجونده شده!

اما حالا با لباس های به گل آمیخته شده درحالی که روی زانوهاش نشسته بود، آه عمیقی کشید و ثانیه ای بعد سنگینی چیزی رو روی پاهاش حس کرد و زیر نور آتیش تونست انجیلی رو ببینه که درست به مانند کتاب خودش بود که به دست چان نابود شده!

بکهیون: این...

با تعجب دستی روی جلد متفاوت و زیباش کشید و قلبش با بیتابی بیشتری به تپیدن ادامه داد

بکهیون: انجیل منه!

چانیول با کمک گرفتن از کف دستش، نور آتیش رو شعله ور تر کرد و در همون حال سرش رو به نشونه منفی تکون داد

چانیول: مال خودمه!

بکهیون متعجب تر از قبل کتاب رو باز کرد و با دیدن کلماتی که درست توی جایگاهاصلیشون قرار داشتند تا حدودی به حرف چان مطمئن شد!

بکهیون: اما تو چرا باید یه کتاب درست مثل مال من داشته باشی؟!

چانیول با چوب هیزم های نیم سوز رو حرکت داد و همونطور که سعی میکرد کنترلش رو از دست نده و به بکهیونی که دیگه زیادی داشت رو اعصابش راه میرفت، نپره گفت:

چانیول: زمانی که اون پیرمرد بهت انجیل به ظاهر مقدسش رو هدیه میداد و سعی میکرد تا با کلمات زیبا فریبت بده و قلبت رو به چنگ بیاره، با خودم فکر کردم چرا من نباید یه انجیل درست مثل تو داشته باشم؟! میخواستم مطمئن بشم چیزی که مسیح گفته چقدر با گفته های بودا همخوانی داره!

بکهیون کتاب رو بست و به رسم همیشگی به قلبش چسبوند و نفس عمیقی کشید

بکهیون: به نتیجه ای هم رسیدی!؟

چانیول سرش رو به سمت مکانی که بک در اونجا آروم گرفته بود برگردوند و چشمای گیرا و نافذش از بازتاب آتیشی که شعله ور میشد، برق زدند!

چانیول: تو میدونی چرا ماه با اینکه از خودش نوری نداره، همیشه خورشید رو به مبارزه میطلبه و در نهایت پیروز میشه؟!

بکهیون با صورتی سردرگم منتظر موند تا چانیول جمله اش رو کامل کنه!

چانیول: چون از وفاداری آدمای زود باور به خودش مطمئنه! به این حقیقت باور داره که حتی اگر صدها ساعت بدون پلک زدن بهش خیره بشن، باز هم نمیتونن از زیبایی درخششی که حاصل تلاش ماه نیست، چشم پوشی کنند! مسیح و بودا خورشید و ماه نیستن اما درخششون چیزی نیست که بتونی نادیده اش بگیری! حتی اگه حاصل تلاش خودشون نباشه!

LuCifer | Chanbaek | FULLWhere stories live. Discover now