🚫 ❁extra❁ 🚫

11.2K 1K 62
                                    

~ برای پاسخگویی به کنجکاوی هاتون :

سن شخصیت های فیک :

جانگکوک : ۲۴
تهیونگ : ۲۳
یونگی : ۲۵
جیمین : ۱۶- ۱۷
هوسوک : ۲۶
جانگهو ( برادر جانگکوک ) : ۳۷
جی هیوک ( -_- ) : ۲۸
نامجون : ۲۶
سوکجین : ۴۵
بکهیون : ۲۵
چانیول : ۲۵
لوهان : ۲۵

~ اینم یه جایزه میون فیک... :)
❌ غیر مرتبط با داستان ❌

 :)❌ غیر مرتبط با داستان ❌

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

[🚫]

جانگکوک حسابی دلش برای دوست پسرش تنگ شده بود ، یک ماه دوری از تهیونگش به هوای مسائل کاری شرکتش حسابی اون ها رو دلتنگ کرده بود ، اما جانگکوک به خوبی میدونست باید چیکار کنه تا این دلتنگی رفع بشه .

گلبرگ های قرمز رز رو اطراف جکوزی پراکنده کرد و شمع ها رو با اشتیاق روشن کرد ، بطری شراب رو کنار جکوزی گذاشت و تهیونگ رو صدا زد .

بعد از چند دقیقه تهیونگ با لباس های خونگی جلوی جانگکوک ایستاد و لبخند دلفریبی زد

- با این لباس توری ایت جلوی من وایسادی و چشم های وحشیتو بهم دوختی؟!

جانگکوک بدن تهیونگشو از نظر گذروند و زبونشو روی لباش کشید

-بیبی من دلش برام تنگ نشده بود؟

تهیونگ نزدیک جانگکوک شد و با انگشت اشاره اش روی سینه برجسته جانگکوک کشید و چشم های خمارش رو به چشم جانگکوک داد

- جای ددی خالی بود...هم توی قلبم خالی بود...هم یجا دیگه...

و با شیطنت به سمت پایین نگاه کرد

جانگکوک دستشو پشت کمر تهیونگ گذاشت و لب هاشو نزدیک صورت تهیونگ کرد و آروم لب زد

-دلم برای ناله هات وقتی که اخماتو توی هم میکردی و اسممو با نیاز صدا میزدی تنگ شده...

تهیونگ نفس سنگینی کشید ، شنیدن این حرفا اونم وقتی که جانگکوک با مالکیت به نیپل های تهیونگ نگاه میکرد و زیر لب هوم می‌کشید ، دل پسر رو بدجور ‌می‌لرزوند .

-پس امشب کاری کن که هم برات ناله کنم هم جیغ بکشم...

جانگکوک رون پاش رو بین پاهای تهیونگ فشار داد و باعث هیس کشیدن تهیونگ و جمع شدن چهره اش شد

-مطمئن باش امشب تمام شرابی که داریم رو روی تنت خالی میکنن و جای جای بدنت رو مینوشم...

جانگکوک گفت و لب هاشو روی گردن تهیونگ گذاشت ، کمرشو محکم تر گرفت و بدنشون رو چفت همدیگه کرد.

مک عمیق و محکمی به گردن تهیونگ زد که پسر از درد و لذت اسم جانگکوک رو کنار گوشش نالید .

جانگکوک لباشو روی لب های تهیونگ کوبید و حتی برای نفس کشیدن به بیبیش اجازه عقب کشیدن نداد .

بالاخره تهیونگ با موهای بهم ریخته شده و بدن عرق کرده اش عقب رفت و بدون اینکه چشم هاشو باز کنه انگشت شستش رو روی لب های جانگکوک کشید و زمزمه کرد

-یه نفر از دلتنگی زیاد وحشی شده...

جانگکوک نیشخندی زد و انگشت تهیونگ رو مک آرومی زد ، اما گشنه تر از این حرف ها بود .

تهیونگ مثل یه فاتح انگشتشو وارد دهن جانگکوک کرد و به خودش اجازه داد از حرکت زبون و گرمای دهن جانگکوک لذت ببره ، جانگکوک حینی که با دقت زبونشو دور انگشت های تهیونگ میچرخوند دستشو رو پایین برد و بوتی تهیونگ رو محکم چنگ زد.

تهیونگ شوکه تو جاش تکون خورد و باعث لبخند جانگکوک شد

-متاسفم بیبی ولی تقصیر خودته اگه فردا بخوای لوس کنی و ازم بخوای تا کمرت رو ماساژ بدم ، چون با این زیبایی ات قرار نیست امشب راحت ازت بگذرم...

- تکرار میکنم این جزو داستان نیست! فقط یه جایزه است چون من الان خوشحالم 😐

- اگه یونمینشم خواستید تو کامنتا بهم بگید:)

✐✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐✎

Luv u ♡
Don't forget ☆☆☆

Lips on your skin|KookvWhere stories live. Discover now