*Tae*
صاعقه!!
تنها صدایی که از بین چکیدن قطره های بارون با آسفالت های ترک خورده زمین شنیده میشد.
چشم های تهیونگ منتظر صاعقه بعدی بود ، تا لحظه ای آسمون تیره و تاریک اون شب دلگیر رو براش روشن کنه.
اما انگار آسمونم با اون پسر امشب سر لج داشت ، قطره های تیزی که به سر و شونه تهیونگ میخورد کم کم سرعتشون کم شد.
تهیونگ از بارون متشکر بود ، بارون برای اون پسر استتاری برای مخفی کردن اشک هاش بود.
به روبهرو اش خیره شد ، اهمیتی نمیداد که مثل موش آب کشیده وارد اون کلاب شبونه کوفتی بشه .
بدنش رو به زور کشید و وارد کلاب شد ، گرمای اولیه ای که پوستش حس کرد باعث شد لحظه ای تعادلش رو از دست بده اما قبل از اینکه مثل یه آدامس پخش زمین بشه و بقیه از روش رد بشن ، تونست دست هاشو به دیواری بگیره و از بین اون جمعیت مست و دیوونه عبور کنه.
صدای موزیک گوش های تهیونگ رو آزار میداد ، سمت بار رفت و خودش رو روی صندلی چرمی انداخت ، دستاشو دور سرش گذاشت و نفس لرزونی کشید .
چرا اومدم اینجا؟!
سوالی که توی ذهن آشفته تهیونگ چرخ می زد ، با نگاه کردن به شیشه های مشروب نیشخندی زد و با خودش زمزمه کرد:
- چرا اومدم اینجا؟! چون من فاکی هیچ جای فاکی ای رو ندارم که شب فاکیمو بگذرونم!
خنده عصبی ای کرد که باعث شد شونه اش درد بگیره
- هی بیبی تنهایی اومدی اینجا؟!
بی حوصله سرش رو سمت مردی برگردوند که قصد داشت باهاش لاس بزنه ، یه مرد حدودا چهل و خورده ای ساله منحرف ، تهیونگ چشم هاشو توی کاسه چرخوند و موهاشو عقب زد ، با صدای خدشه دار و گرفته اش گفت :-زنت نمیتونه ارضات کنه اومدی اینجور جاها پسرای جوون اون دیک خشکتو برات لیس بزن؟!
مرد چهره اش سرخ شد و دست هاشو مشت کرد
-بهتره زبونت رو نگه داری توله وگرنه کاری میکنم که صدها بار با یادآوری امشب شلوارتو خیس کنی!
تهیونگ مثل دیوونه ها شروع به خندیدن کرد ، دستشو به میز بار گرفت تا از پشت نیوفته ، اشک گوشه چشمش از خنده رو پاک کرد و با نگاهی خالی از احساس به مرد روبهروش زل زد
-همین توله ای که جلوت نشسته نیم ساعت پیش زیر مشت و لگد یه سایکو بوده ، اونم وقتی که چهاربار به زور به فاک رفته ، فکر میکنی کسی که همین الان مزه خون توی دهنشه از چیز دیگه ای ممکنه بترسه؟!
مرد پلکی زد و به بدن نحیف و لاغر تهیونگ نگاه کرد ، لیسی روی لبش کشید و با چندش ترین حالتی که انتظار میرفت گفت :
YOU ARE READING
Lips on your skin|Kookv
Random[] Completed [] •• - " من مجانی برات مسابقه نمیدم کیم تهیونگ! باید در ازای بدهکاریای تو به اون هیوک عوضی یه چیزی هم نصیب خودم بشه ، درست نمیگم؟!" - "من...من چیزی ندارم که بهت بدم جانگکوک..." - " اشتباه نکن! تو خودتو داری! " •• Kookv 🔞 •• - " میخو...