*kook*
کلافه حوله باشگاهش رو روی صندلی انداخت و چشم هاشو توی کاسه چرخوند
- ما هفت ساله باهمیم ، اگه از من بدش میومد این هفت سال کوفتیو چرا باید باهام میموند؟
هوسوک که فهمید حسابی با حرفش گند زده ، پشت گردن رو خاروند و نزدیک جانگکوک رفت
- خب میدونی چیه ، اگه میگی که بهت کم اهمیتی میکنه ، شاید دوستت داره ، ولی پای یکی دیگه هم وسط باشه!
جانگکوک با ابروهایی گره خورد سمت هوسوک برگشت
- منظورت چیه دقیقا هوسوکا؟
هوسوک گوشه لبشو گاز گرفت ، نگاهی به در باز اتاق تعویض لباس انداخت تا راه فرارش رو برای بعد از حرفش چک کنه
- میدونی ، ازونجایی که تهیونگ شخصیت خاصی داره ، شاید...شاید به تریسام علاقه داشته باشه؟! هوم؟!
وقتی چشم های جانگکوک هر لحظه گرد تر و گرد تر میشد ، هوسوک سمت در رفت و قبل از خارج شدن دستشو زیر چونش گذاشت
- چندباری لخت منو دیده شاید عاشقم شده!
-هوسوکااا!
و بعد از فریاد جانگکوک ، صدای خنده هوسوک بود که کل فضای باشگاه رو پر کرده بود ، جانگکوک بیحوصله وسایلش رو جمع کرد و ساک باشگاهش رو روی دوشش انداخت ، تمام طول مسیر باشگاه به خونه رو درحالی که رانندگی میکرد به فکر رفتار های خشک تهیونگ بود .
از وقتی تهیونگ شروع به کار کرده بود ، جانگکوک زیاد شاهد شب های اعصاب خورد کن و صبح های پر استرس قبل از دادگاه های تهیونگ بود ، تهیونگی که فراموش میکرد غذا بخوره یا مدام وقتی که پرونده های حقوقی اش رو میخوند ، تار های موهاش رو توی انگشت هاش فشار میداد و جانگکوک مجبور بود تمام این چندسال بجای تهیونگ ، ازش مراقبت کنه!
اما اینبار فرق میکرد ، دفعه های قبل هروقت توی کار وکالتش به مشکلی برمیخورد با جانگکوک در میون میذاشت اما اینبار همش از جانگکوک دوری میکرد ، سر میز شام حاضر نمیشد و اگه با جانگکوک حرف مختصری هم میزد نگاهشو بهش نمیداد ، و بدتر از همه موقع سکس بود!
تهیونگ انقدر توی افکارش غرق میشد که جانگکوک چندین دفعه مجبور شده بود به تهیونگ یادآوری کنه که دارن چه کاری انجام میدن ، و تهیونگ رو از افکارش بیرون بیاره!
با زدن ریموت ، در عظیم و سفیدرنگ حیاط رو باز کرد ، روزی نمیشد پاش رو توی خونه اش بذاره و یاد کیم سوکجین نیوفته!
ساکش رو روی دوشش انداخت و سمت خونه راه افتاد ، خیلی وقت بود که برق های این خونه بزرگ خاموش شده بود ، غیر از چراغ های حیاط ، هیچ چراغ دیگه ای روشن نبود ، مگر اتاق سمت چپ طبقه دوم!
YOU ARE READING
Lips on your skin|Kookv
Random[] Completed [] •• - " من مجانی برات مسابقه نمیدم کیم تهیونگ! باید در ازای بدهکاریای تو به اون هیوک عوضی یه چیزی هم نصیب خودم بشه ، درست نمیگم؟!" - "من...من چیزی ندارم که بهت بدم جانگکوک..." - " اشتباه نکن! تو خودتو داری! " •• Kookv 🔞 •• - " میخو...