❁Twenty❁

7.9K 1.1K 197
                                    

*jimin*

با به صدا در اومدن زنگ در ، جیمین پرید و به در خیره شد!

وقتی که بیدار شده بود و یونگی هیونگش رو پیدا نکرده بود حسابی از تنهایی ترسیده بود ، نمیدونست یونگی هیونگش کجاست .

با عجله سمت در رفت و با تصور اینکه پشت در قراره چهره آشنای هیونگ مهربونش رو ببینه ، لبخندی پت و پهنی زد و دستگیره رو پایین کشید

-یونگی هیو...

اما با دیدن مرد مقابلش ، حرفش توی دهنش خشک شد .

- پرنس من ، دلت برام تنگ شده بود؟!

جین لبخندی زد و کمی گردنشو چرخوند

-میتونم وارد شم پرنس جیمین؟!

جیمین لباشو روی هم فشار داد ، جعبه ای که توی دست جین بود ، بوی تعفن میداد و حال جیمین رو بهم می‌زد ، با ترس کنار رفت و جین با قدم های استوار و کفش براقش قدم به داخل گذاشت .

جیمین با ترس در رو بست و همونجا تکیه کرد ، جین جعبه بدبو رو روی میز وسط گذاشت و با لبخندی به اطراف خونه نگاه کرد و دستشو باز کرد ، جوری که انگار مالک همه‌چیز باشه!

-هدیه ات رو نمیخوای باز کنی پرنس؟!

جیمین با قدم های ریز به سمت میز رفت و به جعبه بدبو خیره شد

-هدیه؟!

جین سرشو تکون داد ، لبخند از روی صورتش پاک نمیشد

-بله جیمین زیبای من!

جیمین با اکراه دست به سمت اون جعبه برد ، آروم در جعبه رو باز کرد و با دیدن داخلش جیغ بنفشی کشید .

این نمیتونست واقعی باشه...نمیتونست..

موجودی که حالا دیگه ناشناخته بود توی اون جعبه قرار داشت ، تشخیص اون موجود بدبو و سیاهرنگ دشوار بود

-نمیخوای به لونا سلام کنی پرنس من؟!

جیمین با چشم های اشکی سرش رو بالا آورد و به مرد بد ذات رو به رو اش خیره شد

- وقتی که آسفالت داغ روش ریخته شد میتونستم صدای جیغ هاش رو بشنوم...

طوری که انگار ناراضی باشه چهره اش رو در هم کشید

-ولی حیف شد...چند ثانیه بیشتر نتونستم اون صدای لذت بخش رو بشنوم! اون گربه احمق خیلی ضعیف و کم طاقت بود!

جیمین درحالی که هق‌هق هاش تمان فضای ساختمون رو پر کرده بود و با آستینش اشک هاش رو پاک می‌کرد ، زنم در به صدا در اومد .

جین با اخم به سمت در برگشت ، با نفرت تمام رُبان آبی رنگ رو از روی جعبه کند و زیر مبل پنهان کرد ، قبل از اینکه سمت در بره چونه جیمین رو محکم توی انگشت هاش گرفت و درحالی که دندون هاشو بهم فشار می‌داد غرید

Lips on your skin|KookvWhere stories live. Discover now