❁Eight❁

10.8K 1.4K 309
                                    

*Tae*

منظره شهر ، برای چشم های تهیونگ بی نظیر بود .

دیدن ساختمون های کوچک و بزرگ زیبا با بیلبورد هایی که تهیونگ مطمئن بود توی شب نورش حسابی تماشایی میشه لذت بخش بود .

اون از زمانی که یه پسربچه کوچیک بود دوست داشت تا اتاقش بالکنی با همچین نمایی داشته باشه ، اما تنها اتاقی که تهیونگ همیشه داشت ، اتاق کوچیک خونه قدیمی اشون بود .

تهیونگ همیشه ازینکه اتاقش کوچیک بود و پنجره ای نداشت از دست پدرش شاکی بود اما بعد از اینکه خانواده اش و حتی اون خونه قدیمی رو توی محله ای که بزرگ شده بود از دست داد ، دلش حتی برای اون اتاق کوچیک هم تنگ شده بود .

تهیونگ سرشو از منظره شهری مورد علاقه اش گرفت و به جانگکوکی داد که روی تخت با دهن نیمه باز خوابیده بود .

با یادآوری شب قبل صورتش سرخ شد ، تهیونگ پیشنهاد...درواقع پیشنهاد اجباری جانگکوک رو قبول کرده بود .

اون قبلا هم همچین پیشنهادی رو از طرف جی هیوک داشت...لباشو بهم فشار داد تا از فرو ریختن اشک هاش جلوگیری کنه ، اون ته دلش به جانگکوک اعتماد داشت .

وقتی که جانگکوک برای اولین بار اون رو از دست مرد منحرف توی بار نجات داد ، تهیونگ ته دلش چراغ امیدش روشن شد ، با خودش تصور کرده بود شاید بتونه دوستی کوچیکی که سه سال پیش با جانگکوک داشت شروعش میکرد رو از اول بسازه .

وقتی که توی اون اتاق با جی هیوک تنها بود و جانگکوک در اتاق رو به شدت باز کرد ، تهیونگ حسابی توی دلش ذوق کرده بود که بالاخره کسی پیدا شده که به تهیونگ اهمیت بده ، اونم نه هرکسی!

پسری که تهیونگ سه سال پیش آرزوی چشیدن طعم لب هاشو از دست داده بود...

اما وقتی که جانگکوک در ازای مسابقه دادن از تهیونگ جسمشو خواست ، انوقت بود که حرف های جانگکوک مثل یه آجر روی چراغ امید تهیونگ افتاد و اون رو شکوند .

با این حال ، تهیونگ به قدری توی این سه سال سختی کشیده بود که دیگه خودش رو لایق عشق نمیدید ، حالا که جانگکوک میخواست اون رو از شر جی هیوک خلاص کنه ، پس بذار بکنه! حتی به قیمت از دست دادن عشق جانگکوک و فروختن جسمش به اون..

تهیونگ مشتاشو توی هم فشار داد

-حالا که ارزش من برات فقط همین جسم مسخره است...منم برام مهم نیست که توی اون مسابقات فاکی بمیری!

خنده تلخی کرد و به نرده های بالکن تکیه کرد ، دوباره با یادآوری اتفاق شرم‌آور دیشبش سرخ شد و موهای خودش رو کشید و آخ ریزی هم گفت ‌.

تهیونگ بعد از آشنایی با جی هیوک مشکلاتی رو پیدا کرده بود که هیچوقت نداشت!

جی هیوک با رفتار هاش ترس های جدیدی رو توی دل تهیونگ انداخته بود ، تهیونگ حالا مثل یه نوجوون نابلد از هر رابطه جنسی ای می‌ترسید!

Lips on your skin|KookvWhere stories live. Discover now