*Tae*
منظره شهر ، برای چشم های تهیونگ بی نظیر بود .
دیدن ساختمون های کوچک و بزرگ زیبا با بیلبورد هایی که تهیونگ مطمئن بود توی شب نورش حسابی تماشایی میشه لذت بخش بود .
اون از زمانی که یه پسربچه کوچیک بود دوست داشت تا اتاقش بالکنی با همچین نمایی داشته باشه ، اما تنها اتاقی که تهیونگ همیشه داشت ، اتاق کوچیک خونه قدیمی اشون بود .
تهیونگ همیشه ازینکه اتاقش کوچیک بود و پنجره ای نداشت از دست پدرش شاکی بود اما بعد از اینکه خانواده اش و حتی اون خونه قدیمی رو توی محله ای که بزرگ شده بود از دست داد ، دلش حتی برای اون اتاق کوچیک هم تنگ شده بود .
تهیونگ سرشو از منظره شهری مورد علاقه اش گرفت و به جانگکوکی داد که روی تخت با دهن نیمه باز خوابیده بود .
با یادآوری شب قبل صورتش سرخ شد ، تهیونگ پیشنهاد...درواقع پیشنهاد اجباری جانگکوک رو قبول کرده بود .
اون قبلا هم همچین پیشنهادی رو از طرف جی هیوک داشت...لباشو بهم فشار داد تا از فرو ریختن اشک هاش جلوگیری کنه ، اون ته دلش به جانگکوک اعتماد داشت .
وقتی که جانگکوک برای اولین بار اون رو از دست مرد منحرف توی بار نجات داد ، تهیونگ ته دلش چراغ امیدش روشن شد ، با خودش تصور کرده بود شاید بتونه دوستی کوچیکی که سه سال پیش با جانگکوک داشت شروعش میکرد رو از اول بسازه .
وقتی که توی اون اتاق با جی هیوک تنها بود و جانگکوک در اتاق رو به شدت باز کرد ، تهیونگ حسابی توی دلش ذوق کرده بود که بالاخره کسی پیدا شده که به تهیونگ اهمیت بده ، اونم نه هرکسی!
پسری که تهیونگ سه سال پیش آرزوی چشیدن طعم لب هاشو از دست داده بود...
اما وقتی که جانگکوک در ازای مسابقه دادن از تهیونگ جسمشو خواست ، انوقت بود که حرف های جانگکوک مثل یه آجر روی چراغ امید تهیونگ افتاد و اون رو شکوند .
با این حال ، تهیونگ به قدری توی این سه سال سختی کشیده بود که دیگه خودش رو لایق عشق نمیدید ، حالا که جانگکوک میخواست اون رو از شر جی هیوک خلاص کنه ، پس بذار بکنه! حتی به قیمت از دست دادن عشق جانگکوک و فروختن جسمش به اون..
تهیونگ مشتاشو توی هم فشار داد
-حالا که ارزش من برات فقط همین جسم مسخره است...منم برام مهم نیست که توی اون مسابقات فاکی بمیری!
خنده تلخی کرد و به نرده های بالکن تکیه کرد ، دوباره با یادآوری اتفاق شرمآور دیشبش سرخ شد و موهای خودش رو کشید و آخ ریزی هم گفت .
تهیونگ بعد از آشنایی با جی هیوک مشکلاتی رو پیدا کرده بود که هیچوقت نداشت!
جی هیوک با رفتار هاش ترس های جدیدی رو توی دل تهیونگ انداخته بود ، تهیونگ حالا مثل یه نوجوون نابلد از هر رابطه جنسی ای میترسید!
YOU ARE READING
Lips on your skin|Kookv
Random[] Completed [] •• - " من مجانی برات مسابقه نمیدم کیم تهیونگ! باید در ازای بدهکاریای تو به اون هیوک عوضی یه چیزی هم نصیب خودم بشه ، درست نمیگم؟!" - "من...من چیزی ندارم که بهت بدم جانگکوک..." - " اشتباه نکن! تو خودتو داری! " •• Kookv 🔞 •• - " میخو...