* suga *
یونگی پسر کوچکتر رو توی بغلش گرفته بود ، دوتایی توی بالکن نشسته بودن .
یونگی ماسکی که به صورت جیمین زده بود رو صاف کرد و پرسید :
-حالا چطوره؟! بهتره؟!
خورشید غروب کرده بود و جیمین احساس بهتری داشت ، وقتی که جیمین به یونگی گفته بود تا هوایی که بیرون نفس میکشه اذیتش میکنه و باعث سرگیجه اش میشه ، یونگی ماسکی رو به صورت جیمین زده بود و اون رو توی بالکن آورده بود .
حالا ده دقیقه ای میشد که بدون اینکه حالش بد بشه میتونست بیرون رو ببینه!
جیمین سرشو تکون داد
-بهتره...
جیمین دوست نداشت سرش رو از منظره رو به روش برگردونه ، یونگی خیره به چشم های جیمین شده بود
چشم هایی که انعکاس ساختمون ها و بیلبور های روشن توش بود! و مهم تر از اون ، آسمونی که کم کم دونه های ستاره هاش داشتن نمایان میشدن .
یونگی جیمین رو از پشت بغل کرده بود و جیمین هم توی بغل اون پسر فرو رفته بود ، آرامش عجیبی بین اون دو نفر برقرار شده بود .
- تو...هر روز اینجارو میبینی؟!
یونگی سرشو کنار گوش جیمین تکون داد و چونه اش رو روی سرشونه جیمین گذاشت
-اوهوم...قشنگه؟! اون ساختمون ها وقتی که هوا تاریک میشه همیشه چراغ هاشون رو روشن میکنن...صدا ها نسبت به روز کمتر میشه و فقط لذته...
با بلند شدن صدای در یونگی تکونی به خودش و جیمین داد
-باید در رو باز کنم!
جیمین بدون اینکه نگاهشو از منظره رو به روش بگیره کنار رفت ، به طرز عجیبی جیمین از ارتفاع نمیترسید و با علاقه به پایین نگاه میکرد ، اما یونگی بهش گفته یود نزدیک نرده ها نشه چون ممکنه سرش بازهم گیج بره
جیمین فقط از خورشید میترسید ، خورشید بی رحمانه پوست جیمین رو اذیت میکرد .
با اومدن صدای آشنایی جیمین سرش رو برگردوند ، جانگکوک برگشته بود
جانگکوک نیم نگاهی به جیمین کرد و رو به یونگی گفت
-نبردیش اداره پلیس؟!
یونگی سرشو به نشونه منفی تکون داد
-باید ببریش! اون عجیب غریبه ، ما نمیدونیم از کجا اومده...
یونگی اخمی کرد
-اون فعلا اینجا میمونه...تا وقتی که بفهمم کیه و از کجا اومده...
-خب وقتی ببریش پیش پلیس اونا هم همین کارو میکنن!
یونگی دندوناشو روی هم سایید ، اون از جیمین خوشش اومده بود ، از اینکه اون پسر هر چیز عادی و معمولی رو با تعجب نگاه میکرد...اینکه یونگی میتونست کلی چیزای جدید بهش یاد بده...یونگی از این موضوع خوشش اومده بود...
BINABASA MO ANG
Lips on your skin|Kookv
Random[] Completed [] •• - " من مجانی برات مسابقه نمیدم کیم تهیونگ! باید در ازای بدهکاریای تو به اون هیوک عوضی یه چیزی هم نصیب خودم بشه ، درست نمیگم؟!" - "من...من چیزی ندارم که بهت بدم جانگکوک..." - " اشتباه نکن! تو خودتو داری! " •• Kookv 🔞 •• - " میخو...