ᯓ 12: The best choice?

996 171 52
                                    


جیمین و تهیونگ زودتر از همه به گاراژ رفته بودن. هردو تقریبا بیکار بودن و چی بهتر از وقت گذرونی اطراف گاراژی که فقط مخصوص خودشون بود و هرکاری میکردن کسی بهشون گیر نمیداد؟ جیمین درحالی که توپ تنیس رو توی دست‌های کوچیکش بازی میداد به تهیونگ که با راکتش چند متر اون طرف‌تر منتظر بود نگاه کرد، با لبخندی شیطانی توپ رو بالا انداخت و با تمام قدرت بهش ضربه زد. صدای برخورد توپ با راکت توی محوطه‌ی باز جلوی گاراژ پیچید و با برخورد به دیوارها به سمت خودشون برگشت. تهیونگ به سمت توپ دوید تا بتونه ضربه‌اش رو بزنه اما بهش نرسید و همونطور که تلو تلو میخورد روی زمین پخش شد. عرق از پیشونی‌اش میچکید و تیشرت توش تنش کاملا خیس شده بود.

ته: آههه بهت که گفتم این کار من نیست! من نمیتونم دنبال این توپ مسخره‌ی سبز بدوم.

چیم: ته ته تو داری تنبلی میکنی، پس کی بود که قبل از این داشت توپ‌ها رو برگشت میزد؟

تهیونگ راکتش رو به زور بلند کرد و به سمت جیمین نشونه گرفت. همونطور که زیر آفتاب بعد ازظهر، روی آسفالت داغ درازکشیده بود و چشم‌هاش رو به خاطر برخورد مستقیم نور خورشید بسته بود غر زد:

ته: موچی احمق، اون مال دوساعت و نیم پیش بود که تازه شروع کرده بودیم و من از خستگی درحال جون دادن نبودم. تو چرا انقد انرژی داری؟ کدوم یکی از اون جنس‌هات رو میزنی؟ به منم بده!

جیمین با شنیدک این حرف چینی به دماغش داد و اعتراض کرد:

چیم: خفه شو ته، من نه خودم مواد میزنم نه به تو جنس میدم. پس انقد کولی بازی درنیار و بلند شو توپ من رو برگشت بزن، وگرنه باهمین توپ کبودت میکنم!

تهیونگ راکت رو پایین انداخت و ساعدش رو روی چشمش گذاشت. بلافاصله خیس شدن آستینش به خاطر عرق روی پیشونیش رو حس کرد؛ آستین لعنتی رو حدود ده بار بالا زده بود اما باز هم با پرویی پایین اومده بود. اصلا این آفتاب داغ اون هم درست اوئل پاییز از کجا پیداش شده بود؟

ته: چیم جدی میگم، واسه امروز بسه. لعنتی دوساعت و نیمه دارم عین یه احمق به یه توپ سبز احمق‌تر ضربه میزنم! من که قرار نیست توی مسابقات بین‌المللی شرکت کنم.

جیمین که رویای تاز‌ه‌ای برای جهت دادن به خیال پردازی‌هاش پیدا کرده بود راکتش رو روی شونه‌اش انداخت و همونطور که توی رویاهاش غرق شده بود گفت:

چیم: آه ته، فکرش رو بکن. من و تو، توی زمین مسابقه حرفه‌ای، نه روی این آسفالت سفت و زمین خاکی، داریم جلوی حریف‌هامون مسابقه میدیم و عرق میریزیم. 

ته: آره به رویا بافی ادامه بده چیم، تو میتونی. میدونی به محض اینکه بفهمن تو کار پخش مواد دست داشتی و توی اداره‌ی پلیس پرونده داری با لگد پرتت میکنن تو زندان؟

ᯓ 𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐎𝐟 𝐀 𝐑𝐚𝐜𝐞𝐫Where stories live. Discover now