ᯓ 6: Icy cage

1K 183 31
                                    

طبقه پایین گاراژ، شیش نفر بودن که طبق عادتشون تا خود صبح بیدار می‌موندن. به محض رسیدن به طبقه پایین، یونگی خودش رو روی کاناپه انداخت و صدای جیرجیر چرم قدیمی کاناپه رو به فضای گرم هدیه داد. به میلو نگاه کرد که همراه جیمین روی کاپوت ماشینش نشسته بودن ؛ احتمالا گرمای موتور ماشین هنوز از بین نرفته بود چون میلو راحت روی بدنه‌ی آهنی ماشین لم داده بود و با هوشیاری به اطراف نگاه میکرد. جیمین دست‌هاش رو پشتش ستون کرده بود و پاهاش رو از کاپوت آویزون کرده بود.

+هی کوتوله، کاپوت ماشین من کاناپه نیست. فقط کافیه یه خط روش بیوفته تا...

جیمین: تا پیشی کیوت ما تبدیل به شیر غرنده بشه، میدونم میدونم.

جیمین با چرخوندن چشم‌هاش جمله‌ی یونگی رو کامل کرد و همراه تهیونگ که کنار تی‌تی، روی زمین نشسته بود و به سپر ماشین تکیه داده بود ریز ریز خندید. پسر مونعنایی چشم غره‌ای رفت و به جین و جونگ‌کوک نگاه کرد. مکنه‌ی نرم و سفیدشون کنار گاز ایستاده بود و همونطور که منتظر بود قهوه دم بکشه، به جوک‌های جین میخندید. جین هم مشغول شستن ظرف‌های کثیف تلنبار شده توی سینک بود؛ همیشه این کار رو میکرد و خودش هم میدونست هربار یونگی رو شرمنده میکنه. اینجا گاراژ یونگی بود، خودش هم باید کون گشادش رو جمع میکرد و کارهاش رو انجام میداد. 

نامجون سمت دیگه کناپه عملا پخش شده بود. دماغش از الان قرمز شده بود و جعبه‌ی دستمال کاغذی با طرح گل‌های بهاری کنار دستش بود. هر از گاهی که دفترچه نوت برداریش رو ورق میزد دماغش رو بالا میکشید و دستمال رو بیشتر به بینی‌اش فشار میداد. اون دفترچه رو همیشه همراه خودش داشت تا اگه جمله‌ی فلسفی یا چیز به درد بخوری به ذهنش رسید توش بنویسه. بار علمی و ادبی اون دفترچه از سطح دانش یونگی بیشتر بود پس هیچ وقت تلاش نمیکرد به داخلش نگاه بندازه. بعد از چند دقیقه، مک هم از گوشه کناری پیداش شد و کنار یونگی و نامجون نشست. پسر اخمو سر صحبت رو باز کرد تا درباره‌ی کاری که میخواست بکنه با بقیه مشورت کنه.

+ما نمیتونیم این کار وحشی‌ها رو بی جواب بذاریم. اون‌ها یکی از افراد منطقه‌ی من رو تا سرحد مرگ کتک زدن، اصلا چجوری بین اون همه آدم پیداش کردن؟

مک گلوش رو صاف کرد و درحالی که سعی داشت جعبه‌ی دستمال کاغدی رو روی زانوش ثابت نگه داره، گفت:

-تمام مدت کنار من بود، داشت درباره‌ی مسابقه‌هایی که توی توکیو برگزار میشه حرف میزد، اینکه اونجا مهارت مهمه نه سرعت و از این چیزها، بعد هم پیشنهاد داد یکم سطح مسابقه رو بالا ببریم و بخش دریفت کشیدن و حرکات نمایشی به مسابقه‌ها اضافه کنیم. میدونی، دوتا مسابقه با دو سبک متفاوت در یک زمان. بعدش هم یه هو ریختن سرش، انگار اون فیلمی که ازش گرفته بودن رو گیر آورده بودن و شناسایی‌اش کرده بودن.

ᯓ 𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐎𝐟 𝐀 𝐑𝐚𝐜𝐞𝐫Where stories live. Discover now