با حس کردن فشاری که به کمرش وارد میشد سعی کرد خودش رو کنار بکشه تا بتونه به ادامهی خوابش برسه، اما همه چیز اون جوری که ما انتظارش رو داریم پیش نمیره.غلتی زد و سعی کرد از جسم مزاحم کنارش دور شه اما از لبهی تخت پایین افتاد و روی بازوش فرود اومد. درحالی که تمام احساس خوابالودگیاش پر کشیده بود بلند به کارما فحش داد و بازوش رو مالید، سعی کرد روی زمین بشینه و آستینش رو بالا بزنه تا ببینه بازوش کبود شده یا نه.
نگاهی به هوسوک انداخت که چشمهاش نمیه باز بود و با اخم به اطراف نگاه میکرد. هنوز گیج بود، حق هم داشت؛ اگه خودش هم از روی تخت پایین نمیافتاد الان مثل هوسوک گیج بود. پسر مو طلایی با سردرد و صدای گرفته لب زد:
- یونگی، چرا روی زمین نشستی؟
+ چون تو عملاً من رو از روی تخت پرت کردی پایین. فقط نگاه کن چجوری خوابیدی!
هوسوک خمیازهای کشید و به حالت بدنش نگاه کرد. روی شکمش دراز کشیده بود و دست و پاهاش تا جای ممکن از همدیگه باز شده بودن. همون موقع بود که بدنش از سری درومد و سر دردش رو بیشتر از قبل احساس کرد.
- اوه، من یکم بدخوابم. متاسفم...
سعی کرد روی تخت بشینه اما تنها نتیجهاش بدتر شدن سردردش و تکیه دادن به دیوار کنار تخت بود. سرش خیلی گیج میرفت و به شدتِ حالت تهوعش اضافه میکرد. سرش رو به دیوار تکیه داد و همزمان با قورت دادن بزاقش اخم غلیظی کرد.
+ سر درد مستی؟
هوسوک سرش رو تکون داد و چشمهاش رو بست.
- بیشتر از اون، لعنتی جداً باید مست کردن رو فراموش کنم. آه فاک...
دستش رو جلوی دهنش گذاشت تا از خارج شدن محتویات معدهاش که احتمالا چیزی بجز سوجو نبود جلوگیری کنه.
بعد از چند لحظه رو به یونگی که بلند شده بود و داشت از اتاق بیرون میرفت گفت:
- میشه برای من چندتا مسکن بیاری؟ سرم خیلی درد میکنه.
یونگی اخم کرد و با صدای بمی لب زد:
+ نه، بهت گفته بودم دیگه نباید از اون قرصها بخوری. نمیخوام به چیزی معتاد بشی.
- خواهش میکنم، من با دو تا قرص معتاد نمیشم.
یونگی به هوسوک نگاه کرد که پلکهاش رو از درد روی هم فشار میداد و رنگش به خاطر حالت تهوع پریده بود. خب اون قصد نداشت به هوسوک هیچ قرصی بده، مخصوصا بعد از اون همه مسکنی که بعد از کتک خوردنش مصرف کرده بود، اما نمیتونست همین جوری هم رهاش کنه.
پس به روش سنتی عمل کرد! هوسوک رو با هزار زحمت بلند کرد وهمون طور که بازوش رو گرفته بود و میکشید اون رو سمت دستشویی انتهای راهرو هل داد.
YOU ARE READING
ᯓ 𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐎𝐟 𝐀 𝐑𝐚𝐜𝐞𝐫
Fanfictionᯓ Street Race S1 [ Completed ] مین شوگا؛ رئیس سرد منطقه غربی. کسی که توی زندگیش فقط جای پدال گاز، طعم آمریکانو و کم خوابی رو خوب میشناسه و گوشه چشمی به کلمه سه حرفی "عشق" ننداخته -این یه دروغه، دروغ محض. اون عاشق ماشینش و شرط بندیهای شبانهست- شاید...