ساعت حدود نه شب بود و هوسوک برای بار دوم داشت به فضای داخل گاراژ بزرگ نگاه میکرد.هیچ شباهتی وجود نداشت اما اینجا اون رو یاد خونهی پدربزرگش میانداخت، وقتهایی که بهش سر میزد و توی گاراژ کوچیک پایین خونهاش باهم دیگه ماشین قدیمیاش رو تعمیر میکردن. اون موقع بود که اسم آچارها و سایزشون رو یاد گرفت، اینکه کدوم آچار به چه دردی میخوره و کجا باید ازش استفاده کنه.
ناخودآگاه لبخندی از مرور اون خاطرات روی لب اش اومد و پیاده شد تا یه شب دیگه رو با خانوادهی جدیدی که خیلی زود به خانوادهی حقیقیاش تبدیل شده بودن بگذرونه.
صدای بلند خندههای جین اولین چیزی بود که به گوشش رسید و به فاصلهی چندثانیه صدای داد اعتراض آمیز جونگکوک بود که دربارهی باختش توی بازی شطرنج غر غر میکرد. مک با چشمهای بزرگ شده از پشت سر هوسوک داد زد:
- شطرنج، نامجون رقیب قدرت اومد!
همه به مک نگاه کردن که چطور در ماشین یونگی رو کوبید و به سمت تختهی شطرنج دوید.
+ وحشی، دنبالت کردن که این طوری در ماشین رو میبندی؟!
مک بی توجه انگشت وسطش رو به سمت یونگی گرفت و بعد از بالارفتن از سکوی انتهای گاراژ خودش رو روی صندلی روبه روی نامجون انداخت تا کورس شطرنجشون رو راه بندازن.
نامجون با لبخندی گشاد به تنها کسی که میتونست باهاش واقعا شطرنج بازی کنه خوشآمد گفت و مشغول چیدن مهرهها شد.
اون طرفتر تهیونگ و جین داشتن فوتبال دستی بازی میکردن، ورد واید هندسام داشت حسابی با دونسنگش خوش میگذروند. از بالا پایین پریدن و خندههای گاه و بیگاهشون معلوم بود، هردوشون دستهها رو به شدت میچرخوندن و هر چند ثانیه یک بار صدای دادشون تو فضای گاراژ میپیچید.
ته: نهه هیونگ این چه کاری بود؟
جین: هاهاها تو باید به هیونگت احترام بذاری، نباید به من گل بزنی...
و همون موقع تهیونگ با یک حرکت ناگهانی گل زد و با چهرهی از خود راضی با انگشتهاش علامت وی درست کرد و روی چشمش گذاشت.
ته: قابلی نداشت هیونگ.
جین: هایششش من جداً توی تربیت شماها کوتاهی کردم!
و صدای خندهی جونگ کوک شنیده شد که داشت شات ویسکیای برای خودش پر میکرد. مامان جین اگه این وضعیتِ اون رو میدید چیکار میکرد؟
+ آه اینجا آشفته بازاره!
- دوسش دارم، صمیمیت داره مثل موجهای دریا به همهجا سرک میکشه.
DU LIEST GERADE
ᯓ 𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐎𝐟 𝐀 𝐑𝐚𝐜𝐞𝐫
Fanfictionᯓ Street Race S1 [ Completed ] مین شوگا؛ رئیس سرد منطقه غربی. کسی که توی زندگیش فقط جای پدال گاز، طعم آمریکانو و کم خوابی رو خوب میشناسه و گوشه چشمی به کلمه سه حرفی "عشق" ننداخته -این یه دروغه، دروغ محض. اون عاشق ماشینش و شرط بندیهای شبانهست- شاید...