+ تو میدونی کجا داری میری؟- راستش نه.
+ نمیخوای آدرس پنت هاوس من رو بپرسی؟
- فکر خوبیه، جای راحتی برای یه سکس عالیه.
یونگی شوکه شد، روبه هوسوک برگشت و با نیشخند پرسید:
+ تو جدی بودی؟
- معلومه که آره، این چه سوالیه؟
یونگی با سرخوشی خندید و بیشتر توی صندلی فرو رفت. حتی فکر کردن به یه سکس دیگه با سنجابش میتونست تحریکش کنه.
آدرس پنت هاوس رو توی مسیریاب گوشیاش زد و به هوسوک داد تا خودش راحت بتونه به خیالات خیسش رسیدگی کنه. اما زیاد وقت نداشت چون هوسوک با حریف نامرئیاش مسابقه گذاشته بود و با سرعت هرچه تمامتر خودش رو به پنت هاوس یونگی رسونده بود.
آخرین چیزی که یونگی قبل از شروع بوسههای خیس و خشن هوسوک به یاد داشت پارک کردن ماشینش به طرز افتضاحی توی پارکینگ پنت هاوس بود. هوسوک جوری بی سلیقه ماشین رو پارک کرد که جای دوتا ماشین دیگه رو هم اشغال کرده بود.
همهی اینها بهش میگفتن وقتی هوسوک هورنیه سربه سرش نذاره. اون سنجاب کوچولوی هورنی تمام مدت توی آسانسور میبوسیدش و یونگی هم با کمال میل باهاش همکاری میکرد، نمیتونست از حسی که لبهای هوسوک بهش میداد دست بکشه.
جوری همدیگه رو میبوسیدن که انگار بعد از یک عمر دوری دوباره به هم رسیدن و نمیخوان حتی لحظهای رو هم از دست بدن.
یونگی برای نفس گرفتن خودش رو عقب کشید و با نفسهای تندی که هوای اطرافش رو به داخل ریههاش میکشید به لبهای سرخ و نیمه باز هوسوک و مردمکهای گشاد شدهاش نگاه کرد.
+ تو... هوس انگیز ترین سنجاب طلایی روی زمینی.
- اما فقط تو میتونی سنجاب کوچولو رو به این حال بندازی.
+ آه لعنتی...
به محض رسیدن آسانسور به طبقهی مورد نظر، یقهی هوسوک رو گرفت و همراه خودش بیرون کشید تا حتی یک لحظه هم ارتباط لبهاشون قطع نشه.
یادش نمیاومد تا به حال انقد نیازمند بوده باشه. در سوییتش رو با هزار بدبختی و دستهای لرزون باز کرد. البته اگه خندههای اعصاب خورد کن هوسوک وقتی کلید از دستش افتاد رو نادیده بگیریم.
دلش میخواست بگه "اگه میتونی خودت این کلید کوچولوی لعنتی رو بکن توی سوراخ در" ! اما میدونست هوسوک بیشتر میخنده، اون سنجاب کوچولو همیشه انقدر میخنده که در آخر تسلیم میشه و خودش هم باهاش زیر خنده میزنه. حتی با فکر کردن به خنده قلبیی شکل هوسوک هم خندهاش گرفته بود.
YOU ARE READING
ᯓ 𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐎𝐟 𝐀 𝐑𝐚𝐜𝐞𝐫
Fanfictionᯓ Street Race S1 [ Completed ] مین شوگا؛ رئیس سرد منطقه غربی. کسی که توی زندگیش فقط جای پدال گاز، طعم آمریکانو و کم خوابی رو خوب میشناسه و گوشه چشمی به کلمه سه حرفی "عشق" ننداخته -این یه دروغه، دروغ محض. اون عاشق ماشینش و شرط بندیهای شبانهست- شاید...