با رسیدن به محل مسابقه استرس هوسوک بیشتر شده بود، مسابقههایی که اینجا برگزار میشد زیاد شبیه مسابقههای توکیو نبودن؛ حداقل از نظر هوسوک هیچ شباهتی بینشون نبود. توی توکیو مهارت رو در زیبایی رانندگی میدیدن اما اینجا هرکس دیوونهتر بود و سرعت بیشتری داشت ماهرتر حساب میشد. و فاک! یعنی اون آمازونیها هم اینجان؟ چرا تا الان بهش فکر نکرده بود؟ وقتی از ماشین پیاده شد به سمت یونگی دوید و نفس نفس زنان گفت:
-هی یونگی، اون وحشیها امشب اینجان؟
صدای بیتفاوت یونگی که هنوز پشت در باز ماشینش ایستاده بود به گوش رسید.
+آره، نترس حق ندارن با بچههای منطقهی ما دربیافتن. درضمن بعد از یک هفته دیگه دست از سرت برداشتن.
هوسوک نفسش رو بیرون داد و بدنش رو شل کرد.
-مسیح مرسی. چرا سمت شما نمیان؟ قبلا حالشون رو گرفتین یا همچین چیزی؟
+آره.
پسر مونعنایی زحمت دادن توضیح اضافه رو به خودش نداد.
-واو! برای اولین بار توی زمان و مکان درست بودم و کونم رو سالم نگه داشتم. این برای من یه رکورده!
یونگی بعد از بستن در ماشینش از گوشهی چشم نگاهی به هوسوک انداخت و نیشخند زد. این پسر یه کله پوک واقعی بود. میتونست شرط ببنده امشب هم خودش رو تو دردسر میندازه، و البته که این کار رو کرد.
یونگی هوسوک و مک رو به حال خودشون گذاشت و برای دیدن پنجتا از بهترین دوستهاش به سمت جمعیت قدم برداشت. جین، نامجون، جیمین، تهیونگ و جونگ کوک. این پنجتا اسم براش حکم خانواده رو داشتن. هیچوقت روزی که نامجون پیداش کرد و به رئیس منطقهی غربی معرفیاش کرد رو از یاد نمیبره. توی یکی از کوچههای خلوت و تاریک حاشیهی منطقه، داخل ماشین قدیمیاش نشسته بود و سعی داشت با پتوی نازکش خودش رو گرم کنه. همون موقع بود که نامجون به شیشه ماشینش ضربه زد و با یه لبخند گرم چال گونههاش رو بهش نشون داده بود. میخواست از دستش خلاص بشه که اون پسر بهش گفت میتونه براش جای خواب جور کنه، و اون هم توی موقعیتی نبود که پیشنهادش رو رد کنه. وقتی به خونهی نامجون رسیده بودن با چهارتا پسر آسیایی دیگه روبهرو شده بود که مثل خودش از نظر آدمهای لندن ولگردهای کثیف حساب میشدن. اما اینجا، اونا پادشاه منطقهی غربی بودن و قلمرو خودشون رو ساخته بودن. تو فکر گذشته بود که صدای جین، بزرگترین برادرش اونو به خودش آورد.
جین: واو ببینین کی اومده، رئیس بزرگ! خوش آمدید قربان، چه خوشگل هم کرده امشب.
درسته رئیس! بعد از مرگ رئیس قبلی منطقه، یونگی منطقه رو از شر مزاحمتهای وحشیها خلاص کرد و بعد از اون به عنوان رئیس جدید منطقه مسابقه داد. با حرف جین، توجه همهی پسرها بهش جلب شد و با لبخند با برادرشون دست دادن. جونگکوک لبخند شیطانیای زد و گفت:
ESTÁS LEYENDO
ᯓ 𝐋𝐢𝐟𝐞 𝐎𝐟 𝐀 𝐑𝐚𝐜𝐞𝐫
Fanficᯓ Street Race S1 [ Completed ] مین شوگا؛ رئیس سرد منطقه غربی. کسی که توی زندگیش فقط جای پدال گاز، طعم آمریکانو و کم خوابی رو خوب میشناسه و گوشه چشمی به کلمه سه حرفی "عشق" ننداخته -این یه دروغه، دروغ محض. اون عاشق ماشینش و شرط بندیهای شبانهست- شاید...