●سلام . این منه ...
پارت دو :)
و این که زود قضاوتش نکنین غصه میخورم T_T
نظر هاتون رو بگین هم خوشحال میشم
سپاس فراوان
.
.
.
عرق روی پوستش باعث شده بود بدنش براق دیده بشهبا هر باری که از میله بارفیکس بالا میرفت عضلات بزرگ و خوش فرمش منقبض میشدن و پستی بلندی های روی بدن براقش بیشتر خودشون رو نشون میدادن
از پیشونیش عرق میچکید و نفس های عمیق میکشید
با دیدن پسری ک سمتش میومد و گوشیش تو دستش بود از میله پرید پایین
+ اقا تلفنتون زنگ میخوره
لیام : ممنون ... میتونی بری
تلفنش رو از اون پسر گرفت و به صفحش نگاه کرد ... مامانش بود
صدای موزیکی که از باند توی سالن ورزش پخش میشد رو کم کرد و تلفن رو برداشت
لیام : هی کویین
انه : سلام لی ... مزاحمت ک نشدم ؟
لیام همون طور که سمت حولش خم میشد جوابش رو داد
لیام : یدونه مامان که بیشتر ندارم ... جانم بگو
بطری اب رو از روی زمین برداشت و همه ش رو سر کشید
انه : راستش میخواستم بگم امشب بیاین عمارت , اول به تو زنگ زدم الانم میخوام با هری هماهنگ کنم
لیام : عالیه مام , ساعت چند اونجا باشیم ؟
همزمان که صحبت میکرد توی آینه به هیکل ورزیدش نگاه میکرد و ناگفته نمونه که فیگورم میگرفت
انه : 7 خوبه .
لیام : اوکی هممون باهم میایم پس ... من باشگاهم انه , شب میبینمت
انه : اوکی لاو , بای
بعد از تموم شدن مکالمش با مامانش سمت در خروجی سالن رفت تا دوش بگیره و لباسش رو بپوشه
لیام هیچ وقت از ورزش کردن خسته نمیشد ... هیچ وقت
بعد از گرفتن یه دوش اب گرم لباس هاش رو پوشید و از باشگاه بیرون زد
هنوز ساعت 4 و نیم بود , و کار خاصی هم نداشت
پس رفتن به خونه ی هری ایده ی خوبی بود و ازونجایی ک امروز شنبه س , شرکت هم بستس و هری خونست ...
.
.
ماشین رو تو حیاط بزرگ خونه پارک کرد و بجای اینکه وارد خونه بشه سمت سالن زیر زمین راهش رو کج کرد
لیام اگه هیچ کس رو نشناسه , کسی که 17 سال باهاش بزرگ شده رو مثل کف دستش میشناسه
مگه میشه ادم برادر خودش رو نشناسه ؟
گاهی برای اینکه برادر کسی باشی لازم نیست باهاش نسبت خونی داشته باشی
لازم نیست شبانه روز باهاش تو یه خونه باشی
YOU ARE READING
Strangers[On Hold]
Fanfictionخلاصه : 4 تا جوون موفق توی عرصه ی مد ... وقتی پاشون به کلاب استرینجرز باز میشه و اتفاق های جدید تو زندگیشون میوفته, ادم های جدیدی وارد زندگیشون میشن ... چی میشه اگه روند زندگی هاشون عوض بشه؟! پن: اولین بوک بنده. As you wanna know... Couples: Larry...