Strangers[On Hold]

Fever

●و امااااااااا گلدن هیررررررر (ابهتو حال کردین؟)
*صدای شیپور
چه ها میکنین اکلیل مکلیلا؟ وویی دلم براتون نقطه شده
و اوه اوه اوه یکی دیگه از پارت های مورد علاقه ی گلدن💫😴
برید بخونید که خیلی کار داریم ...‌
ماج و بوس فراوان *با بغل اضافه
.
.
.

با رسیدن به اون سالن , فک لویی به کف زمین چسپیده بود ... پیانوی شیشه ای براق درست وسط سالن بود و تمامی کلید ها و اجزای داخل اون ساز از بیرون معلوم بود

سرش رو سمت هری که دست به کمر کنارش ایستاده بود برگردوند با دهن باز به پسر که چال لپش رو برای لویی به نمایش میذاشت نگاه کرد

هری : زود باش برو پشتش بشین

و برای اولین بار در روز هری اهمیتی به حال بد لویی نداد ... اون باید براش پیانو میزد !

و لویی واقعا نمیتونست اطلاعات ذهنش رو تحلیل کنه و درست تصمیم بگیره ... نشستن پشت پیانوی شیشه ای یا فرو کردن انگشتش تو چال لپ هری ؟

لویی مدام با خودش کلنجار میرفت تا دستش رو بالا نیاره ... اون چال لپ داشت , چال لپی که حتی از مال اریانا هم خوشگل تر بود ... صاف تو چشمای سبز هری خیره بود و از خودش میپرسید چند نفر توی دنیا چشماشون اینقدر سبزه ؟ هری خیلی خوشگل بود !

لویی : خیلی خوشگلی ...

بی حواس گفت و هری لب هاشو توی دهنش کشید و ابرو هاش رو بالا داد

هری : ... هوم ؟

لویی با حس اینکه با صدای بلند درباره زیبایی های پسر فکر کرده , به سرفه افتاد و دستش رو روی گلوش فشرد , هری از پشت روی کمر لویی رو نوازش کرد , حس کرد مقداری دمای بدنش بالاست و احتمال داد بخاطر این باشه که تازه از خواب پاشده

هری : خوبی لویی ؟ چیشد ییهو ؟ اب میخوای ؟

نایل و اریانا با شنیدن صدای سرفه های لویی سمت اون سالن فرعی دویدن

لویی : م..میگم ... پیانوی خوشگلیه ... خیلی قشنگه

نایل با رسیدن به اون سالن که دیوار هاش کاملا شیشه ای بودن سرگیجه گرفت و این بس نبود که چشمش به پیانوی براق شیشه ای وسط سالن افتاد

نایل : هولی فاکینگ شت ... این دیگه چیه ؟

اریانا : لویی ؟ خوبی ؟

هری : میخوای استراحت کنی ؟ پیانو رو ولش کن ... بعدا یروز با اریانا اومدی خونمون پیانو بزن

نایل : بعدن ؟ نه خیر لویی همین حالا پیانو بزن ... من مثل سگ تورو میشناسم تو نمیتونی ازین عروسک بگذری !

نایل با صدای بلند گفت و دست هاش رو تو هوا تکون داد و پس گردنی صدا داری از طرف اریانا هدیه گرفت