●هلوووو ملتتتت ، گلدن هیررر
چطورین ؟ خوبین ؟ چه خبرا ؟
ووت میدین ؟ ... خیر . :/
عصبانی شم ؟
نه بابا گلدن عصبی نمیشه که ... نه به این زودی !
برین بخونین که چیزای سوییتی داریم :)
ماچ و بوس فراوان :×
.
.
.اریانا بعد از خداحافظی با نایل , همراه لویی از اپارتمان خارج شد و دم در منتظر تیلور بود
لویی به در ورودی تکیه داده بود و تصمیم گرفت درباره ی تولد نایل با اریانا مشورت کنه
نایل و لویی توی دانکستر همسایه بودن و لویی بعد از فوت پدرش نتونست یکسال به مدرسه بره , و بعد از ازدواج مجدد مادرش اون ها نایل و لویی رو باهم به مدرسه ای توی لندن فرستادن و براشون یه خونه مشترک گرفتن
اونا هر سال با هم به دانکستر میرفتن تا همراه خانواده هاشون براش جشن بگیرن
اما امسال لویی داشت فکر میکرد , خوب میشه اگه سوپرایزش
لویی : برای تولد نایل ... میخواستم سوپرایزش کنم , ولی هیچ ایده ای ندارم که چطوری
اریانا یکی از بندای کوله پشتیش رو ول کرد و مثل لویی به در تکیه داد
اریانا : هوممم ... نمیدونم , اخه دوستای زیادی نداریم که مثلا براش جشن بگیریم !
لویی : چرا بابا بچه های گروه موسیقی که هستن , این که تو با بقیه صمیمی نیستی دلیل نمیشه نایلم دایره دوستاش کوچیک باشه ... اتفاقا نایل با کل مدرسه دوسته
خندید و اریانا هم لبخند زد و چال لپش معلوم شد
لویی بلافاصله انگشتش رو توی چال لپش فرو کرد , خب این عادت لویی بود !
چون اون عاشق چال لپ بود ... و اریانا هم به این عادت باحال لویی اگاه بود
اریانا : بریم استرینجرز ؟
اون دیوونه شده بود ؟ اون کلاب خیلی برای وسع لویی زیادی بود ! ولی لازم نبود مثل سری قبل که برای تولد , به استرینجرز رفته بودن کل سالن رو اجاره کنه ... میتونست فقط دوستا رو برای رقص و نوشیدنی اونجا جمع کنه , مگه نه ؟
لویی : اری اونجا ... خیلی گرونه نه ؟
اریانا : نه بابا باهم از پسش برمیایم , دوا تازه کارتمو شارژ کرده
لویی شونه بالا انداخت , حالا برای این کارا وقت داشتن
با متوقف شدن مرسدس بنز سفید با فاصله ی زیاد از خونه , حواسشون پرت شد و لویی توی دلش به ابهت ماشینای این خانواده لعنت فرست
با اریانا خداحافزی کرد و وارد اپارتمان شد , با رسیدن به واحد خودشون یه گیم پد سمتش پرواز کرد و اون رو هوا گرفت
نایل : زود باش لوحه ... میدونم با فیفا مخالفت نمیکنی !
و البته که لویی کسی نبود که با همچین پیشنهاد جذابی مخالفت کنه ...
YOU ARE READING
Strangers[On Hold]
Fanfictionخلاصه : 4 تا جوون موفق توی عرصه ی مد ... وقتی پاشون به کلاب استرینجرز باز میشه و اتفاق های جدید تو زندگیشون میوفته, ادم های جدیدی وارد زندگیشون میشن ... چی میشه اگه روند زندگی هاشون عوض بشه؟! پن: اولین بوک بنده. As you wanna know... Couples: Larry...