●سلیوم اکلیلای منننن
گلدن هیررررر
چه خبر؟ روزاتون خوب میگذره؟ لبخند میزنین؟
امیدوارم گوشه گوشه ی قلبتون پر از اکلیل باشه
خیلی دوستون دارم امیدوارم این پارت رو دوس داشته باشین :)
بدوین بخونین، ماچ و بوس فراواننننن💫
.
.
.بعد از عوض کردن لباساشون توی رختکن , لویی مشغول بستن بند کتونیش بود و نایل کل اسپری لویی رو روی بدنش خالی میکرد
لویی : یعنی انقد گشادی که فک کنم منم توت جا بشم ! یدقه دوش گرفتن اینقد کار سختی بود ؟
نایل اسپری خالی رو توی کمد لویی پرت کرد و کنارش نشست تا کفشش رو بپوشه
نایل : حالا میریم خونه دوش میگیرم دیگه چه عجله ایه ؟
لویی : من نگران عطرای خودمم شلغم ! الکی نیست کپک صدات میکنم ببین کی واقعنی کپک زدی
با برداشتن کوله هاشون سمت اریانایی که دم رختکن منتظرشون بود رفتن و با هم از باشگاه خارج شدن
بعد از چند ثانیه صورت اریانا جمع شد و چند باری دستش رو جلوی دماغش تکون داد
اریانا : عوف نایل ... الان خفه میشم , حس میکنم کنار یه حشره کش سیار قدم میزنم !
نایل بی خیال دستاشو توی جیبش فرو کرد و لویی بحث رو عوض کرد
لویی : ولی خوب سوسکشون کردیما بچه ها !
تیم والیبالی که این سه دوست توش حضور داشتن قطعا قوی تر از تیم مقابلشون بود و تنها عضو ضعیف این تیم اریانا بود
اریانا : چه فایده داره وقتی تک تک اعضای بدنم درد میکنه ؟ همش من باید شیرجه بزنم تو زمین که مبادا توپشون به زمین ما بخوره ... چرا همیشه من باید خودم رو فدا کنم ؟
نایل : ولی ما خیلی شانس اوردیم لویی پاسور تیم شده ... وگرنه معلوم نبود جک چه بلایی سر ما میاورد
بازی نایل و لویی واقعا محشر بود و اسپک های نایل بی برو برگرد توی زمین حریف میخوابید
و لویی تنها و تنها به همین دلیل نایل رو از تیم بیرون نمیکرد وگرنه اصلا از این مسعله که اون پسر بعد ورزش دوش نمیگرفت خوشش نمیومد
نایل به شدت گرسنه بود و طبق معمول خونه ناهار نداشتن ... تنها امیدشون اریانا بود که بعد مدرسه همراهشون میرفت و یچیزی براشون سرهم میکرد
اما با زنگ خودن گوشی اریانا تمام ارمان ها و ارزوی های نایل به دست باد سپرده شد
اریانا : بله ؟ ... تو میای دنبالم ؟ ... باشه ... باشه اومدم
نایل با نگاه نگران سمت اون دختر برگشت
نایل : کجا ؟
اریانا : بیلی اومده دنبالم
YOU ARE READING
Strangers[On Hold]
Fanfictionخلاصه : 4 تا جوون موفق توی عرصه ی مد ... وقتی پاشون به کلاب استرینجرز باز میشه و اتفاق های جدید تو زندگیشون میوفته, ادم های جدیدی وارد زندگیشون میشن ... چی میشه اگه روند زندگی هاشون عوض بشه؟! پن: اولین بوک بنده. As you wanna know... Couples: Larry...