Stress

283 105 471
                                    

هی اکللیلااااا گلدن هیررررر
خیلی وقت ندارم حرف بزنم پس بخونین امیدوارم خوشتون بیاد

📍هیچ جاش ادیت نشده، ببخشید.
‌‌.
.
.

مدام به ساعت توی دستش نگاه میکرد، کاش فقط یکم زمان شرایط هری رو درک میکرد ... شاید فقط یکم باهاش راه میومد و تند تر میرفت، فقط اگه میدونست یک دقیقه هم برای رسیدن به مقصد مد نظرش با ارزشه 

توی اون کوچه پارک کرده بود و به کاپوت ماشین تکیه داده بود، هر چقدر فکر میکرد شماره پلاک خونه رو به خاطر نمیاورد، مثلا قرار بود یادش بمونه ...

با یاد اوری اینکه اریانا اون عدد رو یادداشت کرده به اون دختر زنگ زد

اریانا : بله هری!

با عجله گفت و باعث شد اخم های هری به هم گره بخوره

هری : اوه ... های اریانا, چیزی شده؟

اریانا : چی؟ نه نه .. چیکار داری؟

هری : یادته پلاکی که بهت گفتم چند بود؟

اریانا : ببین ... م..من بهت پیام میدم باشه؟ الان باید برم خدافظ

گفت و تلفن رو قطع کرد و این هری بود که با دهن باز به صفحه ی گوشیش خیره بود

با متوقف شدن تاکسی توی کوچه، سرش رو برگردوند، بلاخره اومد ... و مثل همیشه بد قول بود!

از تاکسی پیاده شد و پیرهن راه راهش رو مرتب کرد و کمی کیفی که روی دوشش بود رو صاف کرد

نیک : هی هرولد، چطوری؟ دیر که نکردم؟

با هیجان گفت و هری نتونست بهش سخت بگیره و با شوخی سر و ته قضیه رو جمع کرد

هری : نه نه مثل همیشه سر وقت اومدی ولی با یک ربع تاخیر ... دیگه داشتم خودم دست به کار میشدم که خونه ی اسمیت رو پیدا کنم!

هری کیف اون پسر رو گرفت و توی ماشین خودش گذاشت و باهم توی کوچه قدم زدن

نیک : چه خوب نرفتی، من حتما باید همراهت میومدم ... چرا لیام رو نیاوردی؟

هری با عقب دادن کت فیروزه ایش دست هاش رو توی جیب شلوارش فرو کرد

هری : یسری کارای شرکت رو بهش سپردم, تازه قرار بود باشگاه هم بره ... اون حوصله ی این کارا رو نداره, من خیلی پیگیرم

نیک : حالا چرا؟ اصلا دلیلش رو نفهمیدم

هری : حالا میفهمی ...

از توی کوچه‌ ای که همه ی خونه هاش قدیمی و خاک خورده بودن رد میشدن و نگاه هری روی دیوار های خزه بسته و گل های رنگی که از پنجره ی بعضی از خونه ها خود نمایی میکردن میچرخید

بعضی از خونه های ویلایی باغچه داشتن و همه شون مرتب شده بودن ... البته ... جز یکی!

همونطور که از کنار اون خونه رد میشد چشم هاش رو روی جزئیات اون مکان ریز کرد ... خونه خیلی قدیمی و خراب شده بود, مثل اینکه به مدت چندین سال کسی واردش نشده باشه

Strangers[On Hold]Where stories live. Discover now