mansion

508 147 497
                                    

● سلام و عشق خدمت همه کسایی که میخونن و نمیخونن ، نظر میدن یا نمیدن ، اصلا از وجود بوک باخبر هستن یا نیستن ، کلا همه همه
پ‌ن : تیریخیدا زود قضاوتش نکنین T-T
پ‌ن : کاور ، مامان بابای هری
.
.
.
خدمتکار ها میز رو به سلیقه ی آنه چیده بودن

اون زن فوق‌العاد خوش سلیقه س ... و ذوق هنری بالایی داره و توی دیزاین باشکوه عمارت نقش خیلی بزرگی داشته

هری و لیام به ترتیب توی نزدیک ترین مکان به جایگاه پدرشون , یعنی راس میز نشسته بودن

کنار هری به ترتیب دوا و اریانا بودن و کنار لیام هم انه و تیلور

ادوارد همیشه اخر از همه , درست وقتی همه سر جاهاشون نشستن و اماده هستن , سر میز میومد

این عادات رسمی چیزی نبود که اون ها باهاش اشنایی نداشته باشن

حالا اون ها دور میز نشسته بودن و باهم حرف میزدن

انه صورت لیام رو سمت خودش گرفت و روی گونه لیام بوسه ای کاشت

انه : نباید اینقد زود بزرگ میشدی لیام ... دیگه بزرگ نشو ... لطفا

لیام دست هاش رو روی دست های انه که رو صورتش بود گزاشت

اون ها رو بلند کرد و پشت هر دوتا دست هاش رو بوسید

لیام : ولی مام دست من که نیست ! بخدا منم نمیخوام هری بزرگ بشه ولی ببین رشدش متوقف نمیشه!

هری سریع بعد از شنیدن اسمش مکالمش با تیلور رو قطع کرد و اخماش تو هم رفت

هری : واعت؟ با من چیکار دارین؟ از خودت مایه بزار پینو !

بعد براش چشمغره رفت و به بحث خودش با تیلور برگشت

تیلور همونطور که چنگال توی دستش رو سمت هری گرفته بود غر میزد

تیلور : ببین , تا با همین چشماتو از کاسه در نیاوردم او طرح کوفتیتو برام میفرستی فهمیدی؟

هری چشماشو بست , لب هاش رو غنچه کرد و بهش نچ گفت

دوا ملتمسانه دست به دامن هری شد

دوا : ای بابا هری ... ماهم باید روی لباس مناسب اون وقت بزاریم ... نمیشه واستیم تو اونو بسازی بعد که !

اریانا سرش تو گوشیش بود و هر از گاهی ب صفحه گوشی لبخند میزد

با شنیدن صدای عصای ادوارد مکالمه ها قطع شدن

تیلور چنگالش رو به بشقابش پس داد

اریانا گوشیرو روی میز گزاشت و همه از جاشون بلند شدن

لیام و هری به ترتیب دست ادوارد رو بوسیدن و ادوارد سر لیام رو سمت خودش خم کرد

بوسه ای پدرانه روی پیشونی اون پسر گزاشت و به همه اشاره زد تا بشینن

Strangers[On Hold]Where stories live. Discover now