●گلدن اینجا، گلدن اونجا، گلدن همه جا 🌻😴💫
چیخبراااااا؟ خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟
ایام به کامه؟
امروز لبخند زدین یا نه؟؟؟
*جوری که من این چند تا پارت اخیر رو دوست دارم... T^T📍خوب است آهنگ کاور را گوش کنید! :)
اوه راستی ماچ و بوس فراوان بهتون اکلیلای من💫
.
.
.مداد نوکی توی دستش بود و مدام روی کاغذ زیر دستش نوک مداد رو میشکوند و دوباره تمدید میکرد و این چرخه ادامه داشت
صدای تیک تیک شکستن نوک مداد روی روان اریانا رژه میرفت و بهش اجازه ی تمرکز کردن نمیداد
اریانا : اه نایل چیکار میکنی؟ بده به من ببینم اون مدادو
خیلی زود مداد رو از توی دستش قاپید و توی جامدادی خودش انداخت
نایل : بابا حوصلم سر رفت ... الان اگه لویی بود بجای این حرفت میگفت فاک به کلاس, فاک به مدرسه, فاک به معلم, فاک به تو, فاک به _
اریانا : باشه فهمیدم اینا رو خودم هرروز میشنیدم, یبارم ک لویی نیست تو اینا رو میگی؟
نایل کلافه دستش رو روی صورتش کشید
نایل : من اینجا هستم تا یاد لویی رو زنده نگهدارم
اریانا : وات د فاک یجوری میگی انگار لویی مرده!
+ گرانده و هوران! مشکلی پیش اومده؟
اریانا زیر نگاه بچه ها و معلم توی صندلیش فرو میرفت و نایل که عملا هیچی براش اهمیت نداشت, باید یکبار برای همیشه ادای لویی رو درمیاورد
نایل : نه مشکلی نیست که شما بتونین حل کنین, ادامه بدین!
چشم های اریانا از این درشت تر نمیشد, نایل احمق بود یا چی؟ ... خب معلومه ک احمق بود
لویی با همه ی معلما اینطور برخورد نمیکرد, خصوصا معلم فیزیک!
+ بیرون, هوران! دفعه ی اخرت باشه سر کلاس من زبون درازی میکنی!
نایل بیخیال از روی صندلیش بلند شد و خیلی اروم کیت کتش رو توی جیبش فرو کرد و از در کلاس خارج شد
اریانا نفهمید بقیه ی کلاس رو چطور گذروند ولی تمام مدت به فکر نایل بود که اون پسر الان چیکار داره میکنه
بعد از نیم ساعت با شنیدن صدای زنگ به سرعت از کلاس خارج شد و سمت حیاط پشتی, جای همیشگیشون رفت
نایل با یه هات داگ توی دستش زیر درختشون نشسته بود و با لذت به ساندویچش گاز میزد
اریانا : هوی کپک ... بیا اینجا ببینم
از پشت گوش راست نایل رو کشید و همزمان رو به روش نشست
نایل : عای عای وولوم کوننننن
YOU ARE READING
Strangers[On Hold]
Fanfictionخلاصه : 4 تا جوون موفق توی عرصه ی مد ... وقتی پاشون به کلاب استرینجرز باز میشه و اتفاق های جدید تو زندگیشون میوفته, ادم های جدیدی وارد زندگیشون میشن ... چی میشه اگه روند زندگی هاشون عوض بشه؟! پن: اولین بوک بنده. As you wanna know... Couples: Larry...