Strangers[On Hold]

Tanzanite

●سلام و درود و ماچ و بوس فراوان
چخبرا ؟
من خودم به شخصه این پارت رو خیلی دوس دارم نمیدونم چیرا T-T
برید بخونین ، نظر بدید ، اون ستاره رو هم اگ دوس داشتین رنگی کنین
.
.
.

با دقت تو سایت های معدن و سنگ که باهاشون قرار داد داشتن دنبال یه چیز خاص برای طرح بی نظیرش میگشت ...

چشمش به تانزانیت افتاد .

اون سنگ مناسب بود ؟ نه هری برای اون سنگ ارزش بالایی قاعل بود ... هنوز چیزی رو طراحی نکرده بود که لایق اون سنگ زیبا باشه

تانزانیت با رنگ ابی فوق العادش سنگ مورد علاقه ی هری بود و ترجیح میداد از اون سنگ برای یه مناسبت خاص استفاده کنه و به کسی هدیه بده ... به کسی که براش با ارزش ترین شخص زندگیش باشه

فعلا که کسی رو نداشت پس میتونست این بلور ابی رو برای بعدا زخیره کنه

درسته گروه طراحان بار ها از یاقوت کبود و سنگ های مشابه استفاده کردن و اون رو توی کالکشن قرار دادن , ولی جواهر اصلی کالکشن , همیشه باید با سنگ های کمیاب تزیین میشد

ولی هری حتی روی جواهرات اصلی کالکشن که طراحی های خودش بودن تانزانیت کار نکرده

با تقه ای که به در وارد شد سرش رو از توی لپ تاپ بیرون اورد

هری : اوه لی ... چه خوب اومدی ازت نظر میخواستم

لیام برگه هایی که توی دستش بود رو روی میز وسط اتاق ریخت و سمت هری که پشت میزش بود رفت

لیام : درگیر سنگی؟

هری همونطور که صفحه های وب رو بالا پایین میکرد جوابش رو داد

هری : اره لیام . نظرت بین اوپال سیاه و لاریمار , رو کدوم یکیه ؟

لیام روی میز هری نشست و دستش رو زیر چونش گزاشت

لیام : خب هری ... تو دقیقا دو تا چیز کاملا متفاوت برای این گردنبند انتخاب کردی ! یکی مثل کهکشان سیاهه و تو دل خودش کلی ستاره ی رنگی پنهون کرده ... اون یکی هم مثل اسمون ابیه و توش پر ابره !

هری به پشت صندلیش تکیه داد و پاش رو روی پاش انداخت

هری : اره دقیقا ! و الان عین خر تو گل گیر کردم .

لیام هنوز تردید داشت که این رو از هری بپرسه یا نه

لیام : اممم ... هری ؟ نمیخوای روش تانزانیت کار کنی ؟

هری : نه لیام .. چند بار بهت بگم ... نه نمیخوام و دیگه تا وقتی خودم به سرم نزد ازش استفاده کنم بهم نگو !

لیام شونه هاش رو بالا انداخت و بحث رو عوض کرد

لیام : حالا باز روش فکر میکنیم ... اصن ببین میتونی اوپال مرغوب پیدا کنی یا نه ؟! ... راستی بابا زنگ زد بهم