"Zayn Malik"

409 129 596
                                    

●هی گایز ... داشت یادم میرفت امروز دو شنبس !
شما میدونین چقد ووت هاتون تاثیر داره ؟ میدونین ؟ نه نمیدونین ...
آخر چپتر کلی حرف دارم ، لطفا بخونین و لذت ببرین و ووت بدین :)
ماچ و بوس فراوان
.
.
.
بعد از تماس بیلی و صدای عصبیش واقعا احساس ضعف کرد , اون تقریبا مست بود و قطعا نباید رانندگی میکرد ... و البته خسته تر از اونی بود که بتونه رانندگی کنه

زنگ زدن به هری یا لیام حماقت بود !

زنگ میزد چی میگفت ؟ مثلا : سلام من اومدم دقیقا همون کلابی که توش دعوا گرفتین بخاطر اینکه با بهترین دوستم دعوا شده چون اومدم و بجای شما ازشون عذرخواهی کردم و الانم مستم و نمیتونم رانندگی کنم ؟

با این که میدونست هم هری و هم لیام اونقدر مهربون هستن که سرزنشش نکنن ولی باز هم دودل بود

شماره ی لیام رو گرفت و به دکمه ی تماس خیره شد

تیموتی : چی برات بریزم زین ؟

با شنیدن صدای تیموتی سرش رو بالا اورد و به پسر جذابی که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد

زین دستاش توی جیب های جین تنگش بود و از پشت به میز بار تکیه داده بود که تیلور حالا یه نمای بی نظیر از رو به رو داشت

زین : هر چی تیلور خورد همونو بده

این رو گفت و کنار تیلور نشست ... اون کاملا گیج بود ولی خب باید یه ری اکشنی به پسر میداد !

تیلور : هی زین

تیموتی : مال تیلور خیلی قوی بود ... یچی دیگه بهت میدم

با حس درد رو شقیقه هاش چشماش رو بست و دستش رو کنار سرش گزاشت ... شاید نباید اونقدر داد میزد ... اصلا شاید بخاطر مشروب بود ؟ نه حتما صدای بلند موسیقی اذیتش میکرد

تیلور : بیا مال منو دوباره پر کن

زین که متوجه حال خراب تیلور شد لیوانو از تو دستش کشید

زین : هپ هپ صبر کن ببینم ... چند تا خوردی ؟

تیلور شونه بالا انداخت و لیوانش رو از زین گرفت و دوباره تیموتی رو صدا کرد

تیموتی مکالمش رو با پسری که سمت دیگه نشسته بود قطع کرد و بهشون نزدیک شد

تیموتی : بله ؟ ... نه نه من اونو برات پر نمیکنم !

دستاشو دو طرف سرش بالا اورد و زین لیوان مشروب خودش رو زمین گزاشت و سرش رو سمت تیلور خم کرد

زین : ببینم تو خوبی ؟ ... سرت درد میکنه ؟

تیموتی لیوان رو هر چه سریع تر از جلوی تیلور برداشت

تیلور : نه افتضاحم , خیلی عالیم , حرف ندارم , خیلی شتم

کاملا واضح بود داره هذیون میگه ... تیموتی با این که هرشب کلی از این ادم هارو میدید ولی برای همه شون نگران میشد

Strangers[On Hold]Where stories live. Discover now