●بعد از سال های دراززززز گلدن هیر اکلیلاااااااا
وای من چقدر دلم براتون تنگ شده بود کینسنسکقکق
اکه هنوزم همراه استرینجرز هستین و دنبالش میکنین خییییلی ممنونم ازتون و بی نهایت قدردانتون هستم :)
امیدوارم از این پارت لذت ببرین.
.
.بعد از گذروندن اولین روز مدرسه همراه بیلی و تیموتی, پنج نفری مشغول جمع کردن وسایلشون بودن
بعد از روز ملاقات با لیام, این بهترین روزی بود که تیموتی تجربش میکرد
تیموتی: وای خدای من, من عاشق این کلاس شدم ... چقد همه تون خوبین!
همونطور که کتاب هاش رو توی کیفش میذاشت گفت و زیپ کیفش رو بست
لویی: اره خوبیم, ولی ایا تو اسکارلت را میشناسی؟
بیلی که روی صندلی لم داده بود و جمع کردن وسایل هاش رو به لویی سپرده بود, ابنبات قرمزش رو از دهنش دراورد
بیلی : اسکارلت کی باشه؟
اریانا یه ابنبات همرنگ مال بیلی گوشه لپش گذاشته بود و با همون حالت جواب دختر رو داد
اریانا: همون بعتر تو نشناشیش
لویی: ولی من میگم دقیقا تو باید بشناسیش!
نایل به دلیل اینکه ابنبات سبز لویی رو ازش کش رفته بود, حالا دوتا به رنگ های ابی و سبز داشت که هر دو تا رو باهم لیس میزد
نایل: میخوای یکاری کنی اسکارلت کونش رو از دست بده؟ ... بیخیال داداش به دردسرش نمیارزه
تیموتی: مگه چه جور ادمیه؟
بیلی بلاخره از جاش بلند شد و کوله ش رو روی دوشش انداخت
بیلی: واضح نیست تیمی؟ معلومه یه بچ اسلاته!
لویی تو هوا براش بشکن زد و کوتاه تعظیم کرد و همه با هم از کلاس خارج شدن
نایل: میگم ... فقط منم که فک میکنم ابهتمون زیاد شد یا شما هم اینطور فکر میکنین؟ خوف رو تو چشمای ملت میبینم
اریانا ابنباتش رو تو هوا گرفت و بالا پرید
اریانا: اوییی یسسسس منم همچین حسی دارم کپک ... انگار به نیرو هامون اضافه شده!
لویی: از دالتون ها به پنج ابر قهرمان ... پیشرفت بزرگی بود!
تیموتی: هی من قرار نیست با کسی بجنگم!
گفت و انگشت اشارش رو جلوی دماغ لویی گرفت و اون پسر بلافاصله انگشت تیموتی رو توی مشتش گرفت
لویی: دارم میگم "قهرمان" گاگول ... ولی همیشه تو این گروها یکی باید باشه که حکم "فرشته ی مهربون" رو داشته باشه تیمی!
YOU ARE READING
Strangers[On Hold]
Fanfictionخلاصه : 4 تا جوون موفق توی عرصه ی مد ... وقتی پاشون به کلاب استرینجرز باز میشه و اتفاق های جدید تو زندگیشون میوفته, ادم های جدیدی وارد زندگیشون میشن ... چی میشه اگه روند زندگی هاشون عوض بشه؟! پن: اولین بوک بنده. As you wanna know... Couples: Larry...