Sour cherry

389 125 683
                                    

هایییی بیبیزززززز
من اومدممممم
پاشین بخونین ، ستاره هه رو هم ناز کنین :)
ماچ و بوس فراوان :)
.
‌.
.

ماشینش رو پشت ماشین هری پارک کرد و از پله های بیرون عمارت هری بالا رفت

استرس تمام سلول های بدنش رو به بازی گرفته بود , دستای سردش رو مشت کرد و پشت اون در بزرگ ایستاد ... ناخن هاش رو کف دستش فرو کرد و با حس درد کف دستش به خودش اومد

دستش رو روی اون زنگ طلایی گزاشت و با اکراه فشار داد

بعد از چند ثانیه با صدای نزدیک شدن پاشنه کفش به در , لیزا در رو باز کرد

لیزا : سلام خانم سوییفت , خوش اومدین

برای اون زن سر تکون داد و وارد شد ... هری توی سالن نبود و اون میدونست باید کجا بره ... اما با این حال لیزا بهش یاد اوری کرد

لیزا : خانم و اقا توی اتاق کار منتظرتون هستن

پس دوا هم بود ؟ مسیر سالن تا اتاق رو با اروم ترین حالت ممکن طی کرد تا دیر تر برسه

با هر پله ای که بالا میرفت حس میکرد بیشتر سرش گیج میره ... مگه هری و دوا چی میخواستن بهش بگن؟

این میزان استرس برای چیبود ؟ اون کار بدی نکرده بود که الان مثل بچه های خطا کار به نظر میرسید

کوتاه در زد و وارد اتاق کار هری شد

جایی که دوا روی صندلی نشسته بود و هری مدام توی اتاق راه میرفت

با ورودش به اتاق نگاهشون روی تیلور قفل شد و هری سر جاش ثابت موند

تیلور : امم ... سلام

دوا که مشخصا قصد حرف زدن با تیلور رو نداشت نگاهش رو به خودکار های روی میز هری داده بود

و هری هم مثل هر زمان دیگه ای که تحت فشار بود , یقه پیراهنش رو تا 3 تا دکمه باز گزاشته بود

هری : هی .. بشین تیلور ... باید حرف بزنیم

سرد و خشک گفت و سمت پشت میزش رفت

تیلور دستای خیس از عرقش رو روی زانو های برهنش گزاشت , حس کرد اون اتاق واقعا گرمه

هری : تیلور ... تو چیکار کردی ؟

تیلور : م..من چیکار کردم ؟

هری با کلافگی دستش رو روی صورتش کشید و موهاش رو به عقب هدایت کرد

هری : تیلور , تو بعد از بحث من با صاحب کلاب استرینجرز , رفتی ازش معذرت خواهی کردی ؟

تیلور خیلی کوتاه به دوا که با نخ استین لباسش بازی میکرد , نگاه کرد

تیلور : من .. هری من باید اینکارو میکردم ... میتونم توضیح بدم

هری : میشنوم تیلور ... لطفا برام بگو چیکار کردی و با صاحب اون کلاب چه نسبتی داری !

Strangers[On Hold]Where stories live. Discover now