❣️اسم: همیشه درکنارت خواهم بود
❣️ژانر: درام، عاشقانه
❣️کاپل: هیونسونگ+هیونگ حس میکنم خیلی تنهام
همونطور که روم دراز کشیده بود گفت و نفسشو نزدیک گردنم رها کرد..کمی روی تخت تکون خوردم و موهای لختشو نوازش کردم.._چرا همچین فکری میکنی سونگی؟!
+نمیدونم.. حس میکنم اضافم،حس میکنم توی هر حرف و حرکتم کلی ایراد هس،دلم میخواد خودم باشم اما نمیدونم چرا بعضی اوقات احساس خجالت میکنم، حس میکنم راحت نیستم... حس میکنم کسی منو برای خودم نمیخواد...با بغض توی صداش قلبم لرزید.. آروم بین نوازش موها و کمرش گفتم :
_سونگی تو اضافه نیستی، ایرادی نداری، همه به خاطرخودت دوست دارن و چیزیت مشکل نداره.. پس از خودت بودن خجالت نکش، تو خیلی خوبی..منتظر حرفی ازش شدم اما تنها جوابم خیس شدن لباسم و هق هق های آرومش بود.. با تعجب سرشو از شونم فاصله دادم و به چشمای خیسش که داشت ازم پنهانش میکرد نگاه کردم...
بدنشو از روی خودم به تخت انتقال دادم و موهاشو از توی صورتش کنار زدم..
_خدای من جیسونگ یدفه این همه اشکو از کجا آوردی؟!گریه نکن لطفا...دستشو روی صورتش گذاشت و کمی بلندتر گریه کرد.. سرشو به سینم چسبوندم و روی موهاشو نوازش کردمو بوسیدم...
انقدر از طرف کار فشار روش بود که توی حالتی مثل افسردگی رفته بود و نتیجش گریه های الانش بود..
_جیسونگ گریه نکن.. طاقت دیدن این مرواریدارو ندارم عزیزم... لطفا بس کن..
+نمیخوام... میخوام گریه کنم...
با کیوتی گفت ولی ناراحتی توی ذره ذره لحنش موج میزد.._به خاطر هیونگ دیگه گریه نکن.. اینطوری قلبم میشکنه و دیوونه میشم جیسونگ...
سرشو فاصله داد و بعداز بالا کشیدن بینیش به چشمام نگاه کرد:
+چرا جدیدا یه جوری حرف میزنی که انگار عاشقم شدی؟!... نکنه واقعا عاشقم شدی جینی هیونگ؟!با شصتم اشکاشو پاک کردم و روی هر دو چشماش رو بوسیدم...
_از اینکه بالاخره داری دوست داشتنمو حس میکنی خوشحالم سنجاب کوچولو..چشمای قرمزشدش درشت شدن و کامل از بغلم بیرون اومد و روی تخت نشست...
+هیونجین هیونگ داری مسخره بازی در میاری؟!
جدی گفت ومن دستشو گرفتمو دوباره روی تخت خوابوندمش.. روش خیمه زدم و صورتمو نزديک صورت قرمزشده از گریه و خجالتش بردم_باهات شوخی نمیکنم.. واقعا دوست دارم جیسونگ
با اطمینان گفتم و بوسه سریعی روی لبش کاشتم.. گونه هاش سرخ شدن و نگاهشو ازم دزدید...
+خب چرا زودتر نگفتی؟!
_اگر زودتر میگفتم یا میفهمیدی، ردم نمیکردی؟!
+نه اون موقع نه الان ردت نمیکنم..
با خجالت گفت و سعی کرد به چشمام نگاه کنه..از حرفش خیلی خوشحال شدم.. لبخندی زدم و دوباره رفتم پایین.. به لباش زل زدم و کمی صبر کردم اما اون اجازه صبر رو نداد و با حلقه کردن دستاش دور گردنم و فاصله دادن سرش از متکا لبامونو بهم رسوند...
به نظر میومد که اونم مثل من تشنست.. تشنه این بوسه.. این لمس ها.. و این عشق..
موهاشو نوازش کردم و سرمو کمی کج کردم تا بهتر به لباش دسترسی داشته باشم..
هرکدوم رو به نوبت توی دهنم میکشیدم و مک میزدم.. بعداز متورم شدن لبای خوش فرمش که به خاطر گریش شوری خاصی داشت زبونمو وارد دهنش کردم و هر نقطه رو به وسیله زبونم کشف میکردم...بعداز دقایقی آروم سرشو چرخوند وبوسمون روشکست تا بتونه اکسیژن بگیره.. نفسای داغشو کنار گوشم رها میکرد و باعث بیشتر مجنون شدنم میشد...
بوسه ای روی لاله گوشش زدم، برای امروز بس بود..کنارش ولو شدمو انگشتامو بین انگشتای کوچیکش قفل کردم وچشمامو بستم..
_مهم نیست بقیه چی میگن و برای چی میخوانت.. من به خاطر خودت عاشقت شدم..تو برام اضافه نیستی چون حالا یه بخشی از وجودمی.. حرکاتت نه تنها برام بی ایراده بلکه باعث میشه عاشق تر بشم.. پس هیچ وقت احساس تنهایی نکن.. من تا همیشه کنارتم.. باشه؟!بهش نگاه کردم.. لبخند عمیقی به لب داشت و از چشماش قلب میبارید.. دستمو محکم تر گرفت و دوباره چشماش اشکی شد.. زمزمه کرد :
+باشه..
اخرش دوباره بغضش شکست و توی بغلم قایم شد..
+ممنونم هیونگ... خیلی خوشحالم که پیشم هستی و دوسم داری... الان واقعا احساس تنهایی نمیکنم.. دلم میخواد از.... از ذوق و هیجانم جیغ بزنم ...همونطور که دوباره دستام دورش حلقه شده بودن گفتم
_فعلا که داری گریه میکنی
بهم نگاه کرد
+خب بعد گریم جیغ میزنم..
خندیدم و موهاشو نوازش کردم ولی یدفعه از بغلم بیرون اومد و با هیجان گفت :
+اوه... باید به بچه هاهم بگم... چان هیونگ خیلی خوشحال میشه مگه نه؟!
_آره عزیزم چرا نشه؟!
دوباره لپاش سرخ شد_چی شدی ؟!... تا حالا که هزار بار عزیزم صدات زدم..
گونشو نوازش کردم و با خنده گفتم و اون با خجالت جوابمو داد
+ایندفعه فرق داره.. الان دوست پسرمی
بلند خندیدم و اون هم با دیدن چشمای حلالیم خندید.. خوشحال از بند اومدن گریش، سرجام نشستم و موهاشو بهم ریختم..._خیلی کیوتی جیسونگی... دوستت دارم..
+توهم خیلی جذابی ومنم دوست دارم هیونجینی...
**********تولد جیسونگ رو به همتون و خودم تبریک میگم🎉🎉🎉
ان شاءالله پسرم به هرچی میخواد برسه 🙂💖امیدوارم خوشتون اومده باشه😊
بوس بهتون😘💞
YOU ARE READING
One Shot 👑 Stray Kids
Fanfictionوانشات از استری کیدز👑 دختر پسری و کاپلی با ژانر های مختلف کاپل و ژانر، اول هر وانشات نوشته میشه امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید 💖