🍫like dadi (Chanine)

351 38 13
                                    

🍫مثل ددی
🍫چانین
🍫رومانتیک،فلاف

خسته در اتاق رو باز کرد و سمت تخت رفت... روی شکم مردی که روی تخت دراز کشیده بود نشست و لباسشو بالا زد..

+کِی شکمم مثل ددی شکلات در میاره؟!
کلافه گفت و انگشت اشارشو روی شکم مرد گذاشت و فشار آرومی بهش وارد کرد..

بنگ چان گوشیش رو کنارش گذاشت و به لحن کیوت و معادل همشیگی سیکس پکای عزیزش لبخندی زد و موهای پسر روی شکمش رو بهم ریخت..
_فقط باید صبر کنی روباه کوچولوی من

جونگین روی شکم ددیش دراز کشید و سرشو روی سینش گذاشت..به تپش های آروم قلبش گوش سپرد و آروم گفت :
+چقدر صبر کنم خب؟! من که دارم خیلی ورزش میکنم... اههههه خسته شدم دیگه..

چان به لبای جلو اومدش نگاه کرد و با دستای مردونش گوشه ایش رو لمس کرد..
_بیبی لازم نیست که شکم خوشگل و نرمتو مثل من کنی
+آخه برای ددی خوشگل تره من اونطوری میخوام
_ول من شکم جونگینیمو بیشتر دوست دارم
+واقعا؟!
سرشو بالا آورد و با چشمای روباهیش به چشمای بنگ چان نگاه کرد

_اوهوم
با صداقتی که مثل همیشه توی چشماش میدید، کمی بالاتر اومد و زیر چونش رو بوسید و بعد دوباره چان رو بغل کرد...
دستای چان هم بدن ظریف پسر رو به آغوش کشیدن....

+خب پس لطفا برام مرغ و پیتزا بخر من گشنمه..
بنگ چان خندید و همونطور که جونگین روی شکمش بود تلفن رو برداشت و غذاهای مورد علاقه بیبیشو سفارش داد..

_دیگه سعی نکن از این رژیمای مسخره بگیری ببین چقدر لاغر شدی..
به چشمای پسر نگاه کرد و گفت..
+باشه ددی

جونگین صورتشو به تن بنگ چان کشید و روی بدن ددیش ریلکس کرد داشت چشماش بسته میشد که صدای موتور شنید...

+ددی برو غذارو بگیر صدای موتورش داره میاد
_کم دستور بده روباه کوچولو.. خودت میری غذاتو میگیری تا من جواب همکارمو بدم..
بنگ چان محکم گفت و گوشیشو برداشت.،لحنش جونگین رو ودار به تکون خوردن و سمت در رفتن کرد البته با کلی غر غر رفت و اعلام نارضایتی کامل کرد..
.
.

بعد از رفتن پیک غذا، با خوشحالی پشت میز نشست و شروع به خوردن کرد از اونجایی میتونست صدای صحبتای ددیش با همکارش رو بشنوه بنگ چانو صدا نکرده بود ولی بنگ چان با زود تموم کردن صحبتش تونسته بود به اخرای اون غذا برسه...
_باورم نمیشه انقد سرعتت توی خوردن بالاست..

جونگین فقط لبخند دندون نمایی زد و با حس افتخاری که به خودش داشت سمت کاناپه رفت:
+ددی میای فیلم ببینیم؟!

بنگ چان با آخرین تیکه پیتزا، و لیوان نوشابه توی دستش، کنار‌ش نشست:
_اره..
+خوبه پس تو ببین منم روی شونت میخوابم
بنگ چان با تعجب بهش خیره شد و جونگین بی توجه فقط سرشو روی شونه ددیش گذاشت و چشماشو بست...

انگار اون کوچولوی شیطون همیشه سعی در متعجب کردن و عاشق تر کردن ددیش داشت...






ووت و کامنت فراموش نشه عشقا😘❤️

One Shot 👑 Stray Kids   Место, где живут истории. Откройте их для себя