🌳Park (hyunsung)

351 34 4
                                    

🌳اسم: پارک
🌳ژانر: فلاف، رمانتیک
🌳کاپل: هیونسونگ

+هیووونننن..
همونطور که با لیوان آبمیوه توی دستش سمت کارگاه قدم برمی‌داشت باصدای بلند پسر رو صدا زد..
با رسیدنش به در کارگاه نقاشی، در رو باز کرد و نگاه هیونیشو رو جلب کرد :
_سونگ!!چیشده؟!
کنار پسر ایستاد و بعد از نگاهی به بوم جلوی هیونجین گفت:
+هیون بیا بریم پارک شام بخوریم...
_جیسونگ باید این بوم رو تموم کنم تا فردا برای مشتریم پستش کنم...
+هیونجین،دو روزه پای اینی حتی صبح صبونه نخوردی..
همونطور که از شونه پسری که در حال نقاشی کشیدن بود آویزون شده بود با لحن لوسی گفت..
_جیسونگ انقدر تکونم نده دستم خط میخوره بیشتر طول میکشهه..
پشت پسر بزرگ تر صاف ایستاد :
+پس من میرم وسایل شبو آماده میکنم..
_باشهه اینم سعی میکنم تا یکی دو ساعت دیگه تمومش کنم
نگاه کوتاهی به پسر کوچیکتر کرد وبعد از حرفش دوباره سراغ بومش رفت..
+هوراااااا...
جیسونگ با خوشحالی فریاد کشید و بعد از محکم بوسیدن گونه هیونجین از کارگاه بیرون رفت..
***
_سونگی آماده شدی؟!
+اوهوم.... میشه کمکم کنی اینارو بیارم؟!
هیونجین با شنیدن صدای پسر از آشپزخونه سمتش رفت و با دیدنش لبخندی زد..هودی طوسی رنگ و شلوار مشکیش خیلی کیوتش کرده بود..
کنارش ایستاد و بعد از آروم کردن قلبش خم شد و روی موهای پسر رو بوسید.جیسونگ سرش رو چرخوند و به چشمای قلبی و لبخند دوست پسرش نگاه کرد..
_خیلی کیوت شدی
هیونجین با عشق گفت وسبد جلوی جیسونگ رو برداشت..
جیسونگ هم لبخندی زد و نگاهی به تیپش انداخت، شلوار لی و تیشرت به علاوه یه پیرهن روش، که هر دو سفید بودن..
+و تو مثل همیشه خیلی جذاب شدی
هیونجین خنده بلندی کرد وپسر کوچیک تر بعد از برداشتن سبد کوچیک تر بلند شد:
+نخند قلبم آب میشه
جیسونگ کیوت گفت و سریع از کنار هیونجین محو شد.. پسر بزرگ تر که مثل همیشه با حرفای عاشقانه یدفعه ایش متعجب شده بود سمت خروجی خونه قدم برداشت..
***
_امشب ماه خیلی قشنگ شده..
جیسونگ که بعد از خوردن کلی غذا و نوشیدنی خسته شده بود، سرشو روی رون پسر بزرگتر گذاشته بود و به گوشیش ور میرفت.. بعد از شنیدن صدای پسر بزرگ تر اول نگاهی به ماه وبعد به صورت جذاب دوست پسرش خیره شد :
+پس من چی؟!
هیونجین نگاهشو به چشمای پسرک داد:
_نه تو فقط کیوتی
کمی اذیتش کرد و جیسونگ با لبای آویزون شده به ماه نگاه کرد :
+چرا کاری میکنی که حسودی کنم.. هوممممم؟!
لوس و با ناراحتی گفت و خنده هیونجین رو درآورد..
_وایییی خدا کیوتییی منننن
جیسونگ رو محکم در آغوش گرفت و بعد کنارش دراز کشید..
_هیچ کس و هیچ چیز قشنگ ترو خوشگل تر از جیسونگ کیوتم نیست..
پسرک با خوشحالی ایندفعه سرشو روی بازوی ورزیده هیونجین گذاشت و با دستش شکل های فرض روی سینش کشید..
+جینی میشه نریم خونه؟! میخوام همینجا تو بغلت بخوابم؟!
_باشه عزیزکم.. همینجا میتونی بخوابی..
هیونجین بعد از جواب دادنش به پهلو چرخید و موهای جیسونگ رو نوازش کرد تا سنجابش بخوابه..
بعد از بسته شدن چشمای سنجاب کوچولوش.. نفس هاش هم به سرعت منظم شد.. جیسونگش همیشه زود خوابش می‌برد.. با پاهای بلندش، ملافه زیر پاش رو که جیسونگ از قبل از توی سبد درآورده بود رو به دست آزادش رسوند و ملافه رو روی هر دوشون انداخت.. جیسونگ رو بیشتر توی بغلش کشید و روی پیشونیش بوسه زد..
_شبت بخیر کیوتی من........

One Shot 👑 Stray Kids   Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin