🌱بعد از اولین س*کس
🌱اسمات،رمانتیک
🌱چانلیکسهمونطور که میبوسیدش روی تخت بزرگ وسط اتاق انداختش وآخرین اخطارشو داد:
_لیکس اگه میخوای انجامش ند..........
پسر کوچیکتر برای چند ثانیه لباشو روی لبای خوش فرم چان گذاشت تا ساکتش کنه، بعد بالحن کیوتش گفت:
+من الان فقط ددی چانیمو میخوام..لبخندی روی لبای پسر بزرگتر نشست..
پیشونی پسری که چند ماهی بود باهاش قرار میزاشت رو بوسید و روش خیمه زد..مارک های ریز و درشتشو روی گردن پسر کاشت و لباساشو درآورد..
چان نگاهی به تن سفید پسرکش کرد.. سینه هاشو بوسید مارکشون کرد و باعث ناله سرشار از لذت فلیکس شد..
بوسه هاشو تا زیر شکمش ادامه داد و آخرین بوسشو روی عضو تحریک شده پسر گذاشت و به صورت قرمزه شده از خجالت پسر کک و مکیش نگاه کرد..
به چهره کیوتش خندید و نتونست جلوی خودشو برای دوباره بوسیدن لبای صورتی رنگش بگیره، پس خم شد و با لذت شروع به دوباره بوسیدن فلیکس کرد و با دستاش به پهلوها و رونهای خوش فرمش سفر کرد..
بین بوسش پسر رو آماده کرد و با بلند شدن ناله های ملتمسانه فلیکس تنها پوشش خودشم درآورد و به بیبیش چیزی که میخواست رو داد...
***غلتی زد و با فشاری که به پشتش اومد چشماشو باز کرد، از درد توی خودش جمع شد و زیر دلشو فشار داد تا بلکه کمتر درد شو حس کنه...
هم درد داشت هم به خاطر لخت بودنش سردش شده بود اما حتی قدرت بالا کشیدن پتو روهم نداشت..
هیچ وقت فکر نمیکرد که بعد از اولین رابطش انقد درد بکشه..
چشماشو بست و با تمام سعیو تلاشش قصد خواب کرد اما با صدای در چشماشو باز کرد و به بنگ چانی که حوله به کمر تازه از حمام برگشته بود نگاه کرد...
چان با دیدن وضعیت فلیکس سمتش اومد وکنارش نشست:
_درد داری؟؟
+نه فقط یکم.....
با تیر کشیدن یدفعه ای کمر و شکمش توی خودش پيچيد و ساکت شد.._آره با این وضع فقط یکم درد داری...
چان با لحنی که کمی توش تمسخر بود گفت و آروم پسرکشو بغل کرد.. بوسه ای به پیشونی لیکس زد وبه سمت حمام راه افتاد...فلیکس رو توی وان گذاشت وآب گرمو باز کرد..
_تکون نخور تا بیام لیکسی..
پسر کوچیک تر باسر تایید کرد و توجهشو روی لذتی که آب گرم به بدن کوفتش میداد گذاشت..بعداز چند ثانیه چان با مسکن و لیوان آب برگشت.. بعد از خوردن مسکن بنگ چان بدنشو با ملایمت شست و اون بین گاهی پسر کوچیک تر رو با بوسیدنش خجالت زده میکرد و خودش با لذت به لپای گل انداختش لبخند میزد.
***همونطور که فلیکس بغل کرده بود از حمام بیرون اومد و پسر رو روی تخت گذاشت وبعد از پوشیدن باکسرش یکی از تیشرتاشو به تن کوچیک فلیکس کرد ومو های ابريشمیشو خشک کرد..
لبخندی به خاطر این همه عشقی که توی کارای چان بود، روی لبای فلیکس نشست...
_چانییی عاشقتممروی صورت کوچیک فلیکس خم شد و بوسه ای مهمون لبای خندونش کرد..
_منم همینطور بیبیهمونطور که لبخند روی لبای فلیکس موندگار شده بود خواست از جاش بلندشه که لبخندش تبدیل به گاز گرفتن لبش شد...
فقط یه لحظه در شو فراموش کرده بود...با چشمای اشکیش به چان زل زد و پسر بزرگتر کمک کرد تا فلیکس روی تخت دراز بکشه..
_امروز تو فقط استراحت میکنی بیبی...
_اما.....اخم جذابی کرد وپتو رو روش انداخت
_اما بی اما تو استراحت میکنی ومن باکمک از مینهو برات سوپ درست میکنم..فلیکس خندید و هشدار داد...
+حواست باشه که تو ساعت خواب جیسونگ زنگ نزنی که هیونگ بیاد جرمون بده..هردوشون خندیدن و چان همونطور که کنارش دراز میکشید '' حتما یادم میمونه'' ای رو بین خنده هاش گفت و پتو رو روی جفتشون انداخت...
فلیکس رو توی آغوشش کشيد و آروم شکمشو ماساژ داد..
_شب بخیر بیبی...
+شب بخیر ددی بنگ..با لحن کیوت فلیکس بوسه ای روی نوک بینیش زد و بعد از اینکه شاهد با آرامش خوابیدن بیبیش شد،خودشو به خواب دعوت کرد..
**********اینو قبلا با ورژن بنگ چان و ا. ت آپ کردم که خوشم نیومد پاکش کردم و با کمی تغییر چانلیکسش کردم💪🏻😁
امیدوارم دوسش داشته باشید💃🏻💖
ووت و کامنت هم فراموش نشه که خیلی انرژی بخشه 💪🏻😍
بوس بهتون 😘💖
YOU ARE READING
One Shot 👑 Stray Kids
Fanfictionوانشات از استری کیدز👑 دختر پسری و کاپلی با ژانر های مختلف کاپل و ژانر، اول هر وانشات نوشته میشه امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید 💖