🍂Competitor (Chanho)

631 55 11
                                    

🍂اسم: رقیب
🍂ژانر:خوناشام، (کمی) خشن
🍂کاپل:چانهو

بالاخره ساعت کاریش تموم شده بود... با اینکه امروز کار زیادی توی شرکت انجام نداده بود ولی بازم بدون دوست پسرش کلافه و بی حوصله بود...

لبخند زنان سمت پارکینگ شرکت رفت تا ماشینشو برداره.. دستشو روی دستگیره در گذاشت اما با دستمالی که محکم روی دهن و بینیش قرار گرفت، نتونست در رو باز کنه..

کیفشو روی زمین انداخت و سعی کرد خودشو آزاد کنه ولی کسی که پشت سرش بود قدرت زیادی داشت..کم کم دستاش شل شدن و از دستایی که روی دهنش بودن، به پایین سر خوردن..

سرش گیج میرفت و دنیاش داشت خاموش میشد... آخرین تصویری که دید، چشمای سرخ و نیش های بلند مرد پشت سرش از شیشه ماشینش بود..
.
.
.

با ناله چشماش رو باز کرد و همون لحظه از ترس به خودش لرزید.. اون دست بسته از جرثقیلی آویزون شده بود و توی فاصله خیلی بالایی در یکی از محله های در حال ساخت بود...

بدنش هستریک وار درحال لرزیدن بود و از ترس عرق سرد می‌کرد و اشکاهاش داشت سرازیر میشد..
چشماشو محکم بهم فشار داد و سعی کرد ذهنشو از این موقعیت منحرف کنه...

×هعیی ببین کی اینجاست؟!
با صدایی که از ساختمون نیم ساخته بقلش شنید گوشاشو تیز کرد ولی چشماشو باز نکرد..
مردی که توی طبقه آخر ساختمون بود جلوتر اومد و چند قدم مونده به پرتگاه ایستاد:

×خدای من پس درسته که از ارتفاع می‌ترسی
قهقه ای سر داد و ادامه داد :

×همه اینا تقصیر خودته لی مینهو.. اگه جای پسر خاله احمقم با من میموندی این اتفاق نمی افتاد

همونطور که بین زمینو آسمون بود فریاد زد :
+خفه شو کیم ته جین
×اوه به نظر میاد روی این موضوع هنوزم حساسی

مرد نیشخندی زد و دستور داد تا کمی جرثقیل رو تکون بدن
با تکون خوردن تنش دوباره فریاد زد :

+ولم کن عوضیییی
×هههه بیبی ما تازه قراره باهم خوش بگذرونیم...

با حرکت دست مرد، جرثقیل تن لرزون پسر رو سمت طبقه ای که توش بودن آورد...افرادش بدنشو گرفتن و توی طبقه کشیدن..

ته جین نزدیکش شد و کنار مینهو رنگ پریده زانو زد..
×خدای من نگاهش کن... انقد می‌ترسی که اینطوری گریه کردی؟!

دستشو جلو بردوبعداز باز کردن دستای پسر، انگشتاشو روی گونه سردش گذاشت تا اشکشو پاک کنه.. ولی به محض برخورد دستش، مینهو صورتشو عقب کشید و از جاش بلند شد ولی انقد سر‌ش گیج میرفت که دوباره کنار پای ته جین روی زانوهاش افتاد..

×بیبی انقد یه دنده نباش
ته جین آروم و نصحیت وار گفت و دستشو زیر پا و کمر مینهو برد و بلندش کرد..

One Shot 👑 Stray Kids   Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang