🖌️After class (Hyunmin)

342 27 14
                                    

🖌️بعد از کلاس
🖌️هیونمین
🖌️درام

وارد کلاس شد و سمت صندلیش رفت، تخته شاسیشو با ملایمت روی میز گذاشت و کیفشو روی پشتی صندلی آویزون کرد..

نگاهی به اطراف انداخت اولین باری بود که اون پسر زودتر نیومده بود.. سرجاش نشست و با لبخند جذابش، جواب سلام میز بغلیشو داد و سعی کرد تا اومدن استاد و اون پسر خودشو مشغول طرحش کنه...
***

با نوک تیز مدادش با ظرافت موهای پسر بچه ای که به تصویر کشیده بود رو می‌کشید که یکدفعه تقه ای به در خورد و سکوت پر آرامش کلاسو بهم زد..

لحظه ای بعد دستگیره پایین اومد و بالاخره پسری که می‌خواست رو دید..لبخندی زد ولی با صدای گرفتش لبخندش به اخم تبدیل شد..

+ببخشید دیر کردم..
استاد:اشکال نداره سونگمین میتونی بشینی..

سونگمین احترامی گذاشت و در رو بست. همونطور که نگاهش به زمین بود سرجاش نشست و شروع کرد به تموم کردن طراحیش..

اون همیشه لبخند به لب داشت و بدون انتقال شادیش به بچه ها شروع به طراحی نمی‌کرد... این حالش، حال پسر بزرگ تر رو بد میکرد و باعث می‌شد نتونه با تمرکز بیشتری ادامه بده...
*****

*هیونجین:
وسایلمو جمع کردم و خواستم سمت سونگمین برم که با نبودنش مواجه شدم...سریع از کلاس بیرون رفتم و سمت خروجی آموزشگاه دویدم..

با دیدن پسری که آروم آروم از توی پارک جلوی آموزشگاه رد میشد لبخندی زدم و سمتش دویدم..
_سونگمین..
با رسیدن بهش با نفس زدن آرومی گفتم و اون سمتم برگشت..
_حالت خوبه ؟!

با لحنی که سعی داشتم نگرانیمو مخفی کنم پرسیدم و سونگمین فقط سر تکون داد و دوباره قدمای خستشو شروع کرد..
_اگر خوبی چرا اینطوری آروم و خسته به نظر میای؟!

پرسیدم و سونگمین بی توجه بهم توی کوچه ای که به ایستگاه اتوبوس ختم میشد راه می رفت...
اخم کردم وبعد از اینکه دستامو توی جیبم کردم، بی صدا پشت سرش راه افتادم...
***

تا خود ایستگاه با سر پایین افتاده راه می‌رفت و منم قدم به قدم پشت سرش میومدم..

توی ایستگاه نشست و هنسفریشو توی گوشش گذاشت..
خودمو سمتش کشیدم و یه گوش هنسفریش رو برداشتم و توی گوشم گذاشتم..
با آهنگ غمگینی که توی گوشم پخش شد اخم کردم و فیش هنسفریو از گوشیش کشیدم تا موزیک قطع شه

_سونگمین دقیقا چی شده؟!
جدی پرسیدم و ناخوداگاه صدامو بلند کردم...
+هیونگ میشه فقط دست از سرم برداری؟!

بدون اینکه بهم نگاه کنه با صدای گرفته‌ی پر بغضش پرسید و دوباره فیش رو وصل کرد، بعد از جاش بلند شد تا با تاکسی بره..

با عصبانیت از جام بلند شدمو گوشیشو از دستش کشیدم
_یا بهم میگی یا گوشیتو پس نمیگیری..

One Shot 👑 Stray Kids   Donde viven las historias. Descúbrelo ahora