🤒when he gets sick(Chanmin)

430 54 26
                                    

🤒وقتی بیمار میشه
🤒چانمین
🤒درام. طنز

با ناله های ریز و تکون خوردنای آرومش از خواب بلند شد، به صورت عرق کرده پسر کنارش نگاه کرد و آروم تکونش داد:
+چان؟!؟! حالت خوبه؟!

با نگرفتن جواب دوباره تکونش داد و کمی بلندتر صداش کرد که ناله هوم مانندی جوابش شد...

سرجاش نشست و چتری های خیس و فر شده چانیشو کنار زد، دستشو روی پیشونیش که پر از قطره های عرق شده بود گذاشت و به خاطر حرارتی که زیر دستش احساس کرد اخم ظرفی بین ابروهاش جا گرفت..

از تخت پایین اومد و با یه کاسه آب وپارچه تمیز کنارش روی زمین نشست....
دستمال خیس شده رو روی پیشونی داغش گذاشت وبا حوصله کارشو تکرار کرد.. گاهی گونه های سرخ شده از تبش رو هم با پارچه خیس میکرد اما با پایین نیومدن تبش وشروع ناله های ریزو درشتش نگران‌تر شد....

اون معمولا مریض نمیشد واگر هم می‌شد تا این حد تب نمی‌کرد...
با اینکه میدونست پسر بزرگتر از قرصو دارو بدش میاد، چاره ای نداشت و سریع قرصو لیوان آبی رو آورد و روی پاتختی گذاشت...
دوباره تکونش داد و سعی کرد بلندش کنه:
+چان........ بلند شو......چان؟!    بنگ چان پاشو لطفا.....

با ندیدن کوچیک ترین تکونی ازش، اشک توی چشمای کشیدش حلقه زد و نگران تر از قبل با صدای بلندتری صداش کرد:
+چان.. خواهش.... خواهش میکنم..پاشو...چان؟؟....پاشو لطفا

بدنش داشت داغ تر میشد واین بیشتر پسری که صورتش با قطرات ریز و درشت اشک تزئین شده بود رو میترسوند...

بادستای لروزنش به گوشی چان که بهش نزدیک تر بود چنگ زد و به کسی که آخرین مکالمه رو باهاش داشت زنگ زد:
×اهه......هیونگ میدونی ساعت چنده؟؟؟
وخمیازه کوتاهی کشید

+هیونگ.. من چان نیستم..
×اوه....سونگمین..... چه اتفاقی افتاده؟! چرا صدات اینشکلیه؟!؟
با صدایی که سعی داشت از گریه نلرزه گفت:
+خواهش میکنم کمکم کن... چان تبش خیلی.... بالاست.. وبیدار.. نمیشه..
مینهو با تموم شدن حرف سونگمین سیخ تو جاش نشست:
×چیی؟....خب زنگ بزن... زنگ بزن آمبولانس..... منم الان.. میام
+با... باشه

بدون حرف دیگه ای قطع کرد و با چشمهایی که به‌خاطر اشکاش تار میدید زنگ زد آمبولانس..

بعد دقایقی با صدای زنگ، در رو باز کرد و به مینهو که از نامرتبی موهاش و لباساش میشد فهمید برای رسیدن چقد عجله داشته، روبه روبه شد..

اومد داخل و قبل از اینکه در توسط دستای لرزون پسر پاپی شکل بسته شه، آمبولانس رسید و چان رو بردن ،سونگمین  سوار آمبولانس شد ومینهو با ماشین دنبالشون رفت..
***

با چشمای خیس از اشک و سری پایین افتاده کنار تخت چانیش روی صندلی نشسته بود و دکتر اون طرف تخت ایستاده بود، مینهو هم برای آروم کردن پسر کوچیکتر ، کنارش ایستاده بود و شونه های افتادشو رو به آرومی فشار میداد...

One Shot 👑 Stray Kids   Donde viven las historias. Descúbrelo ahora