⛔Red line (jiho)

463 48 17
                                    

⛔خط قرمز
⛔جیهو (جیسونگ و مینهو)
⛔درام، اسمات، برشی از زندگی

(فاصله سنی جیسونگ ومینهو توی این وانشات نزدیک 12 سال هست و جیسونگ بزرگ تره)

با خوشحالی رمز در رو زد وارد خونه شد.
بی توجه به تاریکی خونه کفشای مشکیو براقشو درآورد و توی جاکفشی گذاشت و دمپایی های مخملی و خرگوشیشو پوشید.

دستشو روی دیوار کشید تا کلید برق رو پیدا کنه. با رسیدن بهش لبخند کوچیکی زد و فشاری به کلید وارد کرد تا لامپ بزرگ وسط حال روشن بشه.

با روشن شدنش نگاهی توی خونه چرخوند و با دیدن ددیش توی جاش لرزید.

_بالاخره اومدی.
با پوزخند ترسناکی، خبری گفت و از جاش بلند شد..

مینهو اول به میزی که شیشه شراب خالی روش بود نگاه کرد و بعد باصدایی که از ترس کمی میلرزید گفت:
+فکر..کردم... فردا میاین

_اگر فردا میومدم راحت تر هر غلطی که میخواستیو میکردی؟!
با عصبانیت گفت و به مینهویی که از ترس هیچ تکونی نخورده بود رسید. شونه هاشو گرفت و به دیوار چسبوندش. توی چشمای گربه ایش زل زد و با خشم پرسید:
_تا این موقع کجا بودی؟!

مینهو مظلوم جواب داد:
+با.. بار..
_مگه نگفتم قبل از 12 خونه باش؟ مگه نگفتم با اون هم کلاسیای بی عرضه و به درد نخورت که مثل خانوادشون هر کاری به خاطر پول و شهرت میکنن جایی نرو؟!
+گ.. گف... تین
_پس چرا تا الان باهاشون بودی و ساعت 3 اومدی خونه؟!
توی صورت پسرک فریاد کشید و سد اشک های پسر رو شکست..
_چرا رفتی و گذاشتی دستمالیت کنن؟! 
با صدایی که گرفته شده بود پرسید و عکسی که براش فرستاده بودند رو نشون پسر داد

بین گریه هاش توضیح داد:
+او... اون خودش اومد.. باور کنید.. من... پسش زدم
_اصلا چرا رفتی اونجا؟
با فریاد ددیش شروع به معذرت خواهی کرد:

+بب.. خشید د.. ددی.... دیگه... دیگه تکرار نمیشه..
_دو دفعه قبلم همینو گفتی بیب
+چ..چی..؟!

_ دو دفعه قبلم گفتی دیگه تکرار نمیکنی و از تنبیهت گذشتم
با فریاد گفت و مینهو رو هول داد.

مینهو محکم به زمین خورد و با فرود روی مچ دستش و حس پیچ خوردنش ناله ای کرد..
جیسونگ خم شد و موهای پسر رو توی دستش گرفت و کمی سرشو بالا آورد:

_ایندفعه باید بهای کارت رو بدی عزیزم
نیشخند عصبیی زد و مینهو رو از کتف بلند کرد و همونطور که روی زمین می‌کشیدش سمت اتاق بردش.

به در اتاق که رسید با پرتابی، بدن ظریف پسر رو توی اتاق انداخت. سمتش رفت و پاشو روی عضو پسر گذاشت و بهش فشار وارد کرد.

_چه تنبیهی در نظر داری بیبی؟!
پرسید و بی توجه به مچاله شدن پسر زیرش از درد، خودش جواب خودشو داد:
_مسلما ضربه های شلاق وقتی بزرگترین ویبراتور توی سوراخته رو میپسندی..
برای تایید حرفش سرشو تکون داد و دستور داد:
_لخت شو..
با پوزخند سمت قفسه‌ی مورد نظرش رفت..
معمولا ازاین وسایل استفاده نمی‌کرد چون میدونست بیبیش رابطه های سافت رو دوست داره.. اما این اسمش تنبیه بود پس باید به مینهو میفهموند رد کردن خط قرمزش اونم برای بار سوم یعنی چی!!!

One Shot 👑 Stray Kids   Where stories live. Discover now