💉Ampoule (Minsung)

665 78 23
                                    

💉اسم: آمپول ( حس خاصی نسبت به اسمش دارم 🙂)
💉ژانر:بخشی از زندگی(slice life)
💉کاپل:مینسونگ

با تکونای ریز و آروم تخت و ناله هایی مثل هزیون چشماشو باز کرد و سمت جیسونگ چرخید.. پسر کنارش همونطور که سعی می‌کرد بدن لرزونشو بیشتر زیر پتو جمع کنه ناله های ریز و دردناکی می‌کرد..

سریع خودشو سمت دوست پسرش کشید و اروم پتو رو کنار زد. سعی کرد بیدار‌ش کنه اما با شروع گریه پسر، نگران دستشو روی پیشونی و گونه های عرق کردش گذاشت و با حس داغی زیادش اخم کرد و جیسونگ رو بلند تر و محکم تر صدا زد و تکون داد..

با فاصله گرفتن پلک های پسر گونشو نوازش کرد:
_سونگ!! خوبی؟!
با نگرانی پرسید وجیسونگ فقط دستاشو باز کرد و پسر بزرگ تر رو توی آغوشش کشید. سرشو توی گودی گردن مینهو برد و شروع به گریه کرد..

+مین.. هو... بدنم.. درد میکنه... سرمم.. درد میکنه
بین هق هق هاش ناله کردو مینهو نوازشگرانه دستشو پشت کمرش کشید:
_میخوای بریم دکتر؟!

با تایید کردن پسر توی بغلش مینهو بلند شد و  لباس گرمی تن پسر کرد و خودشم سریع آماده شد.. جیسونگ رو  روی کولش گذاشت و سمت بیمارستان راه افتادن..

******
+نههههههه نمیخواااممممم
خودشو روی تخت عقب کشید و به اشکهاش اجازه بیشتر ریختن داد..
_جی این فقط یه سوزن کوچیه

مینهو سعی کرد جیسونگ که ترس شدیدی از سوزن داشت رو آروم کنه
+نهه... اون دوسانت سوزنه فاکیه که قراره یه ساعت توی رگ دستم باشه... نمیخوااااممممششش

با گریه و ترس گفت و اصلا به آدمایی که با تمسخر یا ترحم نگاهش میکردند توجهی نداشت

پسر بزرگ تر جیسونگ رو به آغوش کشید و توی گوشش زمزمه کرد :
_قشنگم وقتی این سرم رو بزنی خوب میشی انقدر اذیتم نکن اینطوری که گریه میکنی قلبم میشکنه از اون طرف اگر اینو نزنی مجبوری یه درد دیگه رو تحمل کنی و بازم قلبم میگیره... قول میدم درد نداشته باشه..

+نمیشه...فقط قرص بخورم؟!
با صدایی که آرامش بیشتری داشت گفت و مینهو هم آروم جوابشو داد:
_عزیزم اینطوری زودتر خوب میشی..

+قول دادی درد نداشته باشه
جیسونگ که آرامش زیادی از آغوش دوست پسرش دریافت کرده بود کوتاه اومد و پسر بزرگتر با لبخند تایید کرد که دردی نداره..

مینهو با سر به دکتر علامت داد و جیسونگ با کشیده شدن پنبه الکی روی ساعدش دستاشو مشت کرد و چشماشو بست..

بافرو رفتن سوزن نازک سرم توی رگش، یدفعه گریش شروع شدو به بدنش لرز شدیدی افتاد..

مینهو با ضعف کردن پسر نگران به دکتری که چندتا آمپول به سرم اضافه می‌کرد نگاه کرد و دکتر فقط به معنای چیزی نیست سری تکون داد و بعد از کشیدن پرده دور تخت از اونجا فاصله گرفت..

One Shot 👑 Stray Kids   Onde histórias criam vida. Descubra agora