سرنوشت؟ تقدیر؟ اه نمی دونست اون فقط فهمیده بود که دلشو به اون دخترِ مو مشکی باخته بود و به خاطرش حتی حاظر بود توسط پدر زن ایندش تحقیر بشه
دستی توی موهای طلایی رنگش کشید و به خودش لبخند زد روی اینه خم شد و با باز کردن دهنش به دندوناش خیره شد تا از سفید بودنشون مطمئن بشه
نفسشو توی دستش ها کرد و بعد از اینکه از بو ندادن دهنش مطمئن شد به سمت در اتاقش راه افتاد
با بیرون اومدنش همه خدمتکارا تا کمر خم شدن از پله های مارپیچی پایین رفت با شنیدن صدای دلپزیر خنده های نامزدش لبخندش پر رنگ تر شد
-اوه جیمینا بیا اینجا پسرم
سرشو کمی برای مادرش خم کرد و به جیسو خیره شد
دختر از نگاه خیره نامزدش گونه هاش سرخی زیبایی به خود گرفتن
-خوشکل شد...
با حس ضربه ای که مادرش به دستش زد سریع جملشو تغییر داد
-زیبا شدین بانو کیم
جیسو با لبخند خجلی دستی به دامن پف پفی لباسش کشید
+سپاسگزارم
جای تعجب داشت که چطور این قدر هیجان زده بود جوری که حتی از خوندن صد ها کتاب تاریخی و نجوم هم این قدر هیجان رو توی وجودش حس نمیکرد
تصور تن ظریف و زیبای جیسو میون دستاش یا حتی لبخندی که در حضور او روی لب هاش پدید می امد میتونست اون رو برای مراسم ازدواجشون عجول تر کنه
خانوم پارک با دیدن نگاه شیفته پسرش دستاشو اروم بهم زد
×بنظرم بهتره هر چه زودتر پیش نقاش سلطنتی برین داره دیر میشه
از جاش بلند شد و سریع به سمت دختر مورد علاقش حرکت کرد کمی خم شد و دستشو جلوش گرفت با حس دست ظریف و نرمش بی اختیار لبخند زد
صاف ایستاد و بازوشو به طرفش گرفت
جیسو بازم با همون لبخند شیرینش دستشو دور بازوش حلقه کرد
هر دو کمی به نشونه احترام جلوی خانوم پارک تعظیم کردن و بعد به سمت در خروجی خونه راه افتادن به محض بیرون اومدن کالسکه ای توی دیدشون قرار گرفت
هرچند که دوست داشت پیاده به سمت کارگاه نقاش برن تا مدت زیاد تری کنار همسر ایندش بمونه اما بودن در یک محفظه کوچیک و اسشمام عطر احتمالن شیرین جیسو هم میتونست اونو اروم کنه
به جیسو کمک کرد تا با اون دامن بزرگ و پفی توی کالسکه بشینه و بعد خودش کنارش نشست
همونطور که فکر میکرد عطر شیرین گل رز تمام فضای کالسکه رو در بر گرفت و اونو به اولین دیدارشون کشوند جایی که دختر زیبایی که از دست خدمتکاراش فرار میکرد تا بتونه توی باغ بزرگ قصر گل های رنگارنگ و تماشا کنه همونجایی که به خاطر اولین بار اومدن به قصر مسیرو گم کرد و باعث شد بهم برخورد کنن
YOU ARE READING
The specifled pair|VMIN✓
Fanfiction﹝جفت مقدر شده﹞ +خدایان اشتباه میکردند... خوبی و بدی همو کامل نمیکنن بلکه همو ذره به ذره از بین میبرن من باید نابود شم تا تو کامل شی تهیونگ کاپل اصلی:ویمین ژانر: تاریخی(اروپایی نه چوسان) سلطنتی اسمات تخیلی رمنس وضعیت:فصل اول اتمام یافته، فصل دوم درح...