سرش رو بالا برد و فضای بیشتری رو در اختیارش گذاشت
تهیونگ با دیدن واکنشش پوزخندی زد دست هاش رو ازاد کرد و با بالا کشیدن سرش به چشم های خمار همسرش نگاه کرد
اون میخواست بازی کنه؟ خوب وقتش اصلا درست نبود دهن پسر بزرگتر باز شد تا حرفی بزنه اما مو طلایی با حلقه کردن دستاش دور گردنش سرش رو به سمت پایین کشید لب هاشون رو بهم چفت کرد و اینبار خودش مشتاقانه بدنش رو به بدن ورزیده پسر مالش داد به هر حال طبق حرف پسر این اتفاق رخ میداد و چه بهتر که به جای اجباری بودنش اون هم سهمش از لذت رو ببره
دست بزرگش رو دور کمرش حس کرد موهای پشتش رو توی مشت گرفت با مکیده شدن زبونش ناله ای شهوت ناک از گلوش بیرون اومد بدنش شل شد و به سمت پایین لیز خورد ولیعهد محکم تر کمرش رو چسبید و با یک حرکت دوباره روی پاهاش ایستادوندش
نفسش بند اومده بود و از شدت درد حتی نمیتونست توی بوسه ای که هنوزم از طرف پسر بالدار ادامه داشت همکاری کنه
-اوه خدای من
با صدای بلندی که توی راهرو پیچید لحظه ایستاد لب هاشون رو از هم جدا کرد این اصلا اتفاق خوبی نبود چشم های بستش رو باز کرد لحظه ای به چشم های گشاد پسر نگاه کرد و بعد با چرخوندن سرش به منبع صدا زل زد
خدمتکاری ترسان لبش رو به دندون گرفته بود و با دست هایی که میلرزید میوه های روی زمین رو جمع میکرد
با حس هول داده شدنش به عقب چشم های تیره شدش رو دوباره به جفتش داد
گونه هایی هم رنگ با لب های سرخش مردمک های روشن لرزان و مو و تاج طلاییش نه اون نمیتونست به همین راحتی اون رو رها کنه نه تا وقتی که یک بوسه دیگه از لب هاش نچینه
و از طرفی هم دوست نداشت بوسیده شدن همسرش رو خدمه قصر ببینند و بعد با اب و تاب برای هم توضیح بدند پس بال هاش رو باز کرد و با جمع کردن اونها به سمت جلو سپری در برابر دید خدمه ایجاد کرد
-تهیونگ
صدای لطیف و ضعیفش رو شنید
+بگو
جیمین لب هاش رو تر کرد دست هاش رو از روی سینش پایین اورد و با یک قدم فاصله کمی بین خودشون ایجاد کرد
-مراسم ازدواج شاهزاده دومِ باید اونجا باشیم
درسته.. چطور ازدواج برادرش رو فراموش کرده بود؟ لعنت به لب های سرخش! نفسش رو بیرون داد بال هاش رو دوباره پشتش جمع کرد و عقب رفت
مو طلایی معذب بهش نگاه کرد ولیعهد کشور باید اراسته میبود روی نوک پاش ایستاد و تاج کج شدش رو صاف کرد
نگاه ولیعهد بار دیگه روی صورتش نشست با گره خوردن نگاهشون بوسه سطحی روی لب های پسر کوچکتر نشوند و با حلقه کردن دستش دور کمر باریکش به سمت سالن راه افتاد
YOU ARE READING
The specifled pair|VMIN✓
Fanfiction﹝جفت مقدر شده﹞ +خدایان اشتباه میکردند... خوبی و بدی همو کامل نمیکنن بلکه همو ذره به ذره از بین میبرن من باید نابود شم تا تو کامل شی تهیونگ کاپل اصلی:ویمین ژانر: تاریخی(اروپایی نه چوسان) سلطنتی اسمات تخیلی رمنس وضعیت:فصل اول اتمام یافته، فصل دوم درح...