صدای اواز پرندگان و نسیم خنکی که میوزید به همراه کتاب فلسفه میون دست هاش احساس زنده بودن رو بهش القا میکرد
نفس عمیقی کشید فنجون قهوه رو به لب هاش نزدیک کرد و همونطور که چشم هاش بین خطوط کتاب گردش میکردند ذره ای از اون نوشید
-تیر به هدف برخورد کرد
با صدای بلندی سرش رو از کتاب بیرون برد اه دوباره طی این یک هفته کار همیشگیشون بود اون کتاب میخوند و ولیعهد شکار میکرد روز های اول به خاطر شکار بی رویه با جفتش بحث میکرد اما هردفعه بازنده میشد
سربازی با دو خرگوش میون دستش به شاهزاده نزدیک شد و اون ها رو کنار بقیه خرگوش هایی که با تیری توی بدنشون مرده بودند گذاشت
حوصله سر بود تمام تیر هاش به هدف برخورد میکردند نفسش رو بیرون داد
تیری درون زه کمان گذاشت یک چشمش رو بست و دنبال هدف جدیدی گشت
از چپ به راست حرکت کرد سرباز ها سنجاب هایی ریز و خرگوش هایی که پشت بوته ها مخفی شده بودند کمان رو چرخوند از روی پسری که کتاب داشت گذشت اوه نه صبر کن
دوباره نوک تیر به سمت پسر برگشت نیشخندی لب هاش رو کش داد جیمین زیر نور خورشید زیادی درخشنده بود زه کمان رو بیشتر کشید و بعد رها کرد
تیر با سرعت به سمت پسر حرکت کرد دستش رو پایین اورد به نگاه شوک زده سرباز کنارش اهمیتی نداد و تنها برای دیدن واکنش پسر ایستاد
تنها چند مین مونده به کتاب تیر درون دست هاش اسیر شد
پسر کوچکتر سرش رو بالا اورد و متقابلا بهش نگاه کرد پوزخندی زد چشم هاش رو گردوند و تیر دوباره ای برداشت جیمین هم درست مثل همهی اشرافزاده ها دوره ای رو برای یادگیری مبارزه گذرونده بود و تنها هدف اون این بود که ببینه پسر تا چه اندازه یاد گرفته
نفسش رو بیرون داد دستش رو باز کرد و گذاشت تیر کنار پاهاش روی زمین بیوفته
کتاب رو بست و از جاش بلند شد نور تیزی که تا دقیقه ای پیش چشم هاش رو نشونه گرفته و ازارش میداد حالا محو شده بود سرش رو بالا برد
ابر ها به سرعت کنار هم مینشستند و اسمون لحظه به لحظه تاریک تر میشد
شونه ای بالا انداخت کتاب رو به سینش فشرد و قدم هاش و به سمت خونه برداشت
-وایسا
با صدای ولیعهد ایستاد برگشت و متعجب بهش نگاه کرد
-میخام به شکار برم باهام بیا
ابرویی بالا انداخت توی این هوا؟ گلوش رو صاف کرد
+فکر نمیکنم فکر خوبی باشه
شاهزاده همونطور که تیر هاش رو روی شونه میگذاشت تکخندی زد
YOU ARE READING
The specifled pair|VMIN✓
Fanfiction﹝جفت مقدر شده﹞ +خدایان اشتباه میکردند... خوبی و بدی همو کامل نمیکنن بلکه همو ذره به ذره از بین میبرن من باید نابود شم تا تو کامل شی تهیونگ کاپل اصلی:ویمین ژانر: تاریخی(اروپایی نه چوسان) سلطنتی اسمات تخیلی رمنس وضعیت:فصل اول اتمام یافته، فصل دوم درح...