پادشاه سرش رو کمی خم کرد و با دقت به پسری که سر به زیر جلوی روش ایستاده بود نگاه کرد
-و تو با خودت فکر کردی میتونی جلوی ازدواجت رو بگیری؟
سر مو طلایی به شدت بالا اومد با شُک زدگی به مرد میانسال نگاه میکرد نمیتونست باور کنه حقیقتی که سعی داشت انکارش کنه به راحتی توی صورتش کوبیده شده بود حق تصمیم نداشت و تنها باید از دستورات پیروی میکرد اه خدایان با خودشون چه فکری کرده بودند چرا نمیذاشتند اون پسر زندگی راحتی داشته باشه؟
نفسش رو لرزون بیرون داد
+اما سرورم..
×اعلیحضرت ولیعهد اینجا هستند
با صدایی که متعلق به نگهبانِ دمِ درِ اتاق بود حرفش رو نصفه ول کرد
پادشاه نگاهش رو لحظه به اون و بعد با صدای تقریبا خشنش اجازه ورود داد
صدای قدم های نگهبان رو شنید و بعد از اون صدای لولا های در که برای بار دوم باز میشدند
میتونست حسش کنه ورود کسی که گفته میشد جفت از پیش تعیین شدشه
ولیعهد چشم های کشیدش رو به پدرش داد و بعد به پشت جفتش خیره شد اروم و شمرده نزدیک شد و گذاشت با هر قدم و فاصله ای که کمتر میشد قلب پسر کوچکتر محکم تر به سینش بکوبه
تا جایی که نوک کفش هاش پشت کفش های پسر رو لمس کنند جلو رفت سرش رو کنار گوشش برد و همونطور که نگاه سرد و وحشیش رو روی پدرش حفظ میکرد زمزمه کرد
×چه اتفاق جالبی که اینجا میبینمت
سرش رو کمی خم کرد و خیره به نیم رخ ترسیده و لرزون پسر ادامه داد
×عزیزم
به خوبی لحن طعنه امیز و تمسخر رو توی اون کلمه حس کرد و باعث شد بی اختیار بدنش از حس نزدیکی و نفس های مرد روی گردن و گوشش بلرزه
ولیعهد پوزخندی از لرزش واضح بدن جفتش زد و خودش رو عقب کشید
دستی به موهای طلایی رنگش کشید و با حلقه کردن دستاش روی کمرش به حالت شاهزاده وارانه و اصیل خودش برگشت
×درود الهه ماه بر شما
مینسوک سرش رو کمی خم کرد چشم هاش رو یک بار باز و بسته کرد و اجازه داد پسر حرفش رو ادامه بده
×مسئله ای هست که باید با شما در میون بگذارم
جیمین که هنوز موفق به عادی نشون دادن خودش نشده بود تصمیم گرفت بعدن در مورد ازدواجش و لغو اون برگرده بنابراین قدمی عقب گذاشت
-من..من تنهاتون میزارم سرورم
سرش رو برای احترام خم کرد و برای نجات از نگاه ها و کار های عجیب ولیعهد سرزمینش سعی کرد هرچه زودتر از اون اتاق اشرافی و بزرگ بیرون بره که البته با وجود مردی که از این حالت های ضعیف اون لذت میبرد کار ساده ای نبود و این از گرفتار شدن بازوش درون دست های قدرتمند مرد به خوبی معلوم شد
YOU ARE READING
The specifled pair|VMIN✓
Fanfiction﹝جفت مقدر شده﹞ +خدایان اشتباه میکردند... خوبی و بدی همو کامل نمیکنن بلکه همو ذره به ذره از بین میبرن من باید نابود شم تا تو کامل شی تهیونگ کاپل اصلی:ویمین ژانر: تاریخی(اروپایی نه چوسان) سلطنتی اسمات تخیلی رمنس وضعیت:فصل اول اتمام یافته، فصل دوم درح...