Part33

934 263 86
                                    

"نفس نفس زنان با پاهای برهنه اش از راهرو های تاریک گذشت پشت در سالن ایستاده و با باز شدن در و کشیده شدن بازو هاش توسط سرباز ها به ارومی قدم به جلو برداشت

پادشاه با ابهت همیشگیش نشسته بر تخت طلایی رنگش با چشم های ابی و تیزش بهش زل زده بود پسر نفسش رو بیرون داد نگاهش رو از اون مرد سنگدل گرفته و میون سالن گردوند همه چیز خوب میبود اگر تنها به هرکسی اعتماد نمیکرد

شاید اگر با دشمن دیرینه پادشاه پیمان نمیبست هیچگاه در حمله به کشور در تله نمی افتاد و هیچگاه لشکرش..مردمانش..نمی مردند نفسش را تلخ بیرون داد چشم هایش را بسته بود تا همراه با عذاب وجدانش کشته شود و اه..گل زردش.. گل زرد بهاری اش بدون او میبایست زندگی اش را ادامه دهد

قطره شور اشک از گوشه چشمش به پایین خزید

-پدر؟

صدای نازکی باعث شد به سرعت چشم هایش را گشوده و سر برگرداند نه! این امکان نداشت نه.. دختری با چشم های براق و لب های صورتی رنگش که بهم فشرده میشدند به او خیره بود شاید او هم باور نمیکرد

+منتظرت بودم شاهدخت

پادشاه با به زبان اوردن جمله ای ارتباط چشمی ان دو رو شکسته و به پایین قدم برداشت

شمشیر سلطنتی اش را از سرباز کنارش گرفته و به پسر شورشی بسته نزدیک شد

لبه تیز شمشیر را بر شاهرگش گذاشته و با نیشخند شرورانه ای به مردمک هایش خیره شد

+اخرین حرفت رو بزن فرمانده شورشی، ارمانیاتور

شاهدخت با دیدن صحنه دلخراش رو به روش قدم به جلو برداشت تا از اتفاقی که در حال رخ دادن بود جلوگیری کند عشقش، پاره وجودش همین حالا درست جلو چشمانش قرار بود سر بریده شود

هنوز قدمی پیش نبرده بود که بازوانش اسیر دست سرباز ها شدند

-نه پدر خواهش میکنم لطفا..بزار زنده بمونه

طولی نکشید که صدای شکستن دختر درون سالن پیچید

فرمانده جهت نگاهش را به دختر داد لب های خشک شدش را باز کرده و جمله ای به زبان اورد

+گل زردم مراقب خودت باش

و دختر..حتی فرصت جواب دادن نداشت چراکه پادشاه بعد از اتمام حرف مرد شمشیرش را بالا برده و سر از تنش جدا کرد"

با حس خیس شدن گردنش دست از خواندن کشید سرش رو کمی کج کرد و با مو طلایی که به ارومی فین فین میکرد مواجه‌ شد

-جیمین؟

پسر دماغش رو بالا کشید و چشم های خیسش رو به همسرش دوخت صحنه مرگ ارمانیاتور اونم جلو چشم معشوقش به تنهایی برای به گریه انداختنش کافی بود به علاوه اینکه اون خودش و تهیونگ رو به جای شخصیت های اصلی درنظر میگرفت

The specifled pair|VMIN✓Where stories live. Discover now