نگاه دیگه به جعبه انداخت لبش رو گزید میخواست اون رو امتحان کنه به علاوه کایانا هم درست مثل پسرش هدیه دیگه ای رو بهش داده بود و هنگامی که میخواست از اون دهکده کوچیک خارج بشه به ارومی توی گوشش زمزمه کرده بود خوشحال میشه اگه اولین همخوابی شون رو توی اون جزیره انجام بدن
کل مسیر هر بار که نگاهی به همسرش مینداخت و نگاه خیرش رو روی خودش شکار میکرد گونه هاش سرخ میشد
اوه این چه بلایی بود که به سرش اومده بود سرش رو به ارومی گردوند تهیونگ کتابی توی دستش گرفته و خودش رو مشغول اون نشون میداد
لبش رو تر کرد اهسته از جا بلند شد جعبه رو برداشت و بدون اینکه توجه ای رو به خودش جلب کنه از اتاق بیرون رفت بی خبر از پسری که با ابرو های بالا رفته کتابش رو پایین اورده و به اون خیره بود
اطرافش رو نگاه کرد باید جایی رو پیدا میکرد اما همه جا پر از خدمتکار بود پس تنها یک مکان وجود داشت البته یک مکان وجود نداشت اما اون تنها یک مکان به ذهنش میومد
اب دهانش رو قورت داد با عجله به سمت بیرون دوید
بعد از چند متر دویدن روی زانوهاش خم شد با چند نفس عمیق کمبودش رو رفع کرد مردمک هاش رو توی ساحل گردوند
با ندیدن هیچ کس جعبه هارو روی زمین گذاشت بند پیراهن سفیدش رو باز کرد و بدون اینکه اون رو از تنش بیرون بیاره ابتدا سینه بند رو دور گردنش انداخت
دو زنجیر دور گردن و کمرش رو بست پیراهنش رو درست کرد و کمی به اب نزدیک شد تا انعکاسش رو توی اون ببینه
اوه اون.. زیبا بود مبهوت دستش رو روی سینش کشید پوست سفیدش در کنار اون میدرخشید ناگهان با موجی بزرگ به خود اومد اب تا ساعد پاش رو خیس کرده بود
با صدای افتادن چیزی سرش رو گردوند نه نه نه جعبه ای که شکم بند درونش قرار داشت روی اب به سمت دریا میرفت
هول شده به سمتش دوید متوجه نبود اما اونقدر جلو رفت که حالا اب تا شکمش میرسید
قدم دیگه ای برداشت بلاخره جعبه رو گرفت نفسش رو بیرون داد جعبه رو گردوند تا ببینه ایا هنوز سالمه یا نه درش رو باز کرد شکمبند رو دراورد و اون رو هم برسی کرد
اه اون چرا متوجه نبود که پاهاش داره روی گل کف دریا سر میخوره؟ موج دیگه ای جلو اومد و اینبار از شدتش پاهاش سر خورد و توی اب افتاد
ناباور توی اب جیغ کشید و دست و پا زد اونقدر گیج بود که نمیتونست دوباره سر پا شه
نفسش تمام شده بود حباب های ریز و درشتی از دهنش بیرون میومدن چشم هاش بسته شدند اما هنوزم به دست و پا زدن ادامه میداد
اه واقعا؟ این اخرش بود؟ پسر احمقی که توی دریایی که عمق کمی داشت غرق شد داشت به حال خودش تاسف میخورد
YOU ARE READING
The specifled pair|VMIN✓
Fanfiction﹝جفت مقدر شده﹞ +خدایان اشتباه میکردند... خوبی و بدی همو کامل نمیکنن بلکه همو ذره به ذره از بین میبرن من باید نابود شم تا تو کامل شی تهیونگ کاپل اصلی:ویمین ژانر: تاریخی(اروپایی نه چوسان) سلطنتی اسمات تخیلی رمنس وضعیت:فصل اول اتمام یافته، فصل دوم درح...