نفس حبس شدش رو بیرون داد هنوزم نمیتونست سرش رو بالا بگیره جام طلایی رنگی میون انگشتاش جا گرفت
به سختی سرش رو کمی گردوند مو قهوه ای لبخند ملیحی به صورتش بخشید و بعد به اروم عقب رفت روی صندلی کوچیک چوبی نشست و منتظر به زوج رو به روش خیره شد
+جیمین
صدای بم پسر بزرگتر اون رو به خودش اورد پادشاه دلواپس از روی صندلیش به پایین خزید با قدم های نامتعادل به همسرش نزدیک شد و جلوش روی زانو هاش نشست
+گل زردم؟
موطلایی کمی سرش رو بالا برد چشم هاش رو میون اجزای رنگی صورتش گردوند و بعد به پسر خدمتکاری که بیهوش گوشه ای رها شده بود نگاه کرد
-چرا کتکش میزدی
+من..
چی میتونست به زبون بیاره؟ میگفت عصبانیت بیش از اندازم باعث میشه بیتوجه به جون یک نفر اون رو تا حد مرگ کتک بزنم؟ یا میگفت به دلیل روحیه خشنم به غیر از تو نمیتونم با بقیه با لطافت رفتار کنم؟
جیمین با دیدن تردید همسرش دستش رو اهسته بلند کرد اون رو روی گونش گذاشت و توجهش رو به خودش جلب کرد
-این وحشیگری از کی شروع شد؟
قبل از جواب دادن پسر بزرگتر مو قهوه ای زبون باز کرد
×سرورم، پادشاه از زمانی که مشخص شد فرزند تاریکی هستند اخر هر ماه میبایست به قسمت تاریک وجودشون اجازه تغیان میدادند
قطره اشک سمجش از گوشه چشمش سرازیر شد نمیتونست درک کنه پس.. تمام این مدت اخر هر ماه همسرش یک نفر رو تا حد جنون کتک میزد؟ در حالی که اون بیخبر درون باغ پر از گل قصر به خوندن کتابی مشغول بود؟
این..وحشتناک! شاید اگر کس دیگه ای غیر از اون توی این موقعیت قرار میگرفت میتونست درک کنه اما..از فرزند نور و خوشبختی چه انتظاری میتوان داشت؟ جیمین با خوبی اخت گرفته بود و حالا دیدین و درک این وضعیت اونهم برای عزیز ترین فرد زندگیش غیرممکن به نظر میرسید
-نمیشه.. این وضعیت رو درست کرد؟
امیدوار به نقاش سلطنتی نگاه کرد اما اون با نفس عمیقی سرش رو به دو طرف تکون داد
نه..این.. دردناک بود به ارومی از جا بلند شد
-من..نمیتونم اینو قبول کنم..متاسفم
فرصت حرفی رو به کسی نداد و به سرعت از اونجا دور شد از راهرو گذشت و با فشار دادن دستش روی قلبش سعی کرد درد وحشتناکش رو تموم کنه
این..یک قتل عام بود قتل عامی که روحیه پر از خوبی جیمین قادر به قبولش نبود
***
مو قهوه ای به ارومی قدم برداشت به پادشاه نزدیک شد کمی سرش رو خم کرد اما قبل از اینکه کلمه ای رو بیان کنه گردنش اسیر دست مرد شد
YOU ARE READING
The specifled pair|VMIN✓
Fanfiction﹝جفت مقدر شده﹞ +خدایان اشتباه میکردند... خوبی و بدی همو کامل نمیکنن بلکه همو ذره به ذره از بین میبرن من باید نابود شم تا تو کامل شی تهیونگ کاپل اصلی:ویمین ژانر: تاریخی(اروپایی نه چوسان) سلطنتی اسمات تخیلی رمنس وضعیت:فصل اول اتمام یافته، فصل دوم درح...