16

204 57 54
                                    

با کمک چنلا هدیه هایی ک گرفته بود رو سوار اسانسور کرد و کنار پسر بزرگتر از خودش جلوی اینه ی اسانسور ایستاد، هنوز به رنگ صورتی موهاش عادت نداشت و باعث میشد بی اختیار به تصویر خودش توی اینه خیره بشه

با باز شدن در اسانسور دست از برانداز کردن موهای صورتیش برداشت و گلدون توی بغلش رو محکمتر گرفت
اون شاید با ارزش ترین هدیه ای بود که اون شب گرفته بود، از یه شخص بی نهایت با ارزش!

وقتی تیونگ برای اولین بار جهیون رو توی رستوران دید اون رو بر اساس مرتبه ی شغلیش و البته اسم با شکوه یونسی که یدک میکشید ارزش گذاری کرد

اون روز جهیون برای تیونگ پروفسور خفن دانشگاه یونسی بود

اما امروز اگر بخواد جانگ رو به کسی معرفی کنه به جای گفتن این موضوع که اون استاد دانشگاه یونسیه گونه های استخونیش کمی رنگ میگیرن و با حس رضایت عمیقی در درونش میگه

«دوستمه»

اگر اون روز پروفسور دانشگاه یونسی قلب تیونگ رو لرزوند اما چند وقتی بود تیونگ با دیدن چال گونه های عمیق، موهای مشکی و پوست بشدت روشن، دستای کشیده و گرمی ک روی موهاش میلغزن و آغوش حیات بخشی که اون رو مثل سیاهچاله میبلعه قلبش میلرزید

از اسانسور بیرون اومد و همقدم با چنلا که حجم زیادی وسیله رو روی دستاش حمل میکرد سمت در واحدش رفت، با دیدن بسته ی بزرگ پشت در متعجب شد، جلوی در رفت

جعبه ی بزرگ مشکی درست پشت در خونه ش قرار داشت ، گلدون عزیزش رو به ارومی روی زمین گذاشت و یادداشت روی جعبه رو برداشت تا بخونه

«یه پدر هیچوقت تولد پسرش رو یادش نمیره... مگه نه تیونگ؟
تولدت مبارک پسرک قدرتمند من! »

نمیدونست چطور باید جلوی بغض پر از حیرتی که به گلوش هجوم اورده رو بگیره

کاغذ رو کنار گذاشت و در جعبه رو باز کرد، کل جعبه پر از گلای صد تومنی سفید رنگ بود که در عین سادگی به زیبایی می درخشیدن

دو زانو کنار جعبه زانو زد و اون جعبه ی پر از گل رو توی بغل گرفت

اون گل ها به ظاهر کوچیک و ساده بودن اما برای تیونگ چیزهای خیلی بزرگی رو همراه داشتن

حس دوست داشته شدن، حس تعلق داشتن به کسی، حس بودن خانواده...

چشماش رو بست و اجازه داد قطره ی اشک راه خودش رو به بیرون پیدا کنه

کلمه ی «پسرک قدرتمند من » پشت پلک بسته ش اویزون شده بود و مغزش سرخوش فریاد میزد

«تیونگ، تو پسرشی،تو پسر اون مردی... »

چنلا که زیر بار حمل اسپرسو ساز سنگین و خرت و پرت های دیگه نزدیک بود قد خم کنه با زانو به ارومی پهلوی تیونگ رو سیخونک کرد

𝐁𝐥𝐨𝐧𝐝𝐞 ✥ 𝐉𝐨𝐡𝐧𝐭𝐞𝐧Where stories live. Discover now