با حس لغزش قطره های عرق روی کمرش از خواب عمیق بیدار شد، سنگینی غیر معمولی رو روی شونه هاش حس میکرد و با اینکه چشماش بسته بود کاملا متوجه میشد چیزی که روشه شبیه تشک تختش نیست
کنجکاو بود، میخواست چشماش رو باز کنه و ببینه کجاست اما حس راحتی عجیبی که اون جای جدید بهش میداد پلک هاش رو سنگین کرده بودوقتی هشیاریش بیشتر شد تونست ضربان منظمی رو دقیقا زیر گوشش حس کنه، ضربانی که به راحتی فهمید مال خودش نیست
برای لحظه ای ترس بهش غلبه کرد، چشماش رو باز کرد و سرش رو بالا برد
چیزی که واضع دید چونه ی استخونی اشنایی بود که به بادیگاردش تعلق داشت و وقتی به خودش اومد فهمید تموم شب رو توی اغوش جانی و درحالیکه سرش روی سینه ی اون بوده خوابیده
دلش می خواست جیغ بکشه و اون مرد گنده رو از تختش پرت کنه پایین، درواقع این واکنش طبیعی تن درمواجه با هرکسی بجز جانی بود، حتی اگر تیونگ رو هم کنارش میدید باز هم همینکارو میکرد
تن از تقسیم کردن جای خواب خوشش نمیومد
اما جانی واقعا عمیق خوابیده بود و تن که ته دلش ورجه وورجه های عجیبی حس میکرد دلش نمیومد بیدارش کنهدست دراز کرد و خیلی اروم بازوی سنگین و عضلانی جانی رو از روی شونه های خودش برداشت
برعکس تن سرمایی جانی پر از حرارت و گرما بود، هرجایی از بدن تن که در تماس با مرد بزرگتر بود کاملا داغ شده بود و بیشتر از همه ی اونا قلب تن به طرز عجیبی پر از حرارت بود
اروم سر جاش نشست و به دستاش کش و قوس داد، چرخید و نگاهش رو به جانی خوابیده روی تختش دوخت
از دیدن اون مرد روی تخت خودش شوکه شده بود اما ابدا نترسیده بود، جانی براش قابل اعتماد بود
هرچند ته ذهنش هنوز حسی دهن کجی میکرد«اونم مث کت و شلوار پوشای دیگه ست تازه اون رفتارش یه جوریه، از کجا معلوم.... »
و بخش دیگه ی ذهنش جواب میداد
«این جانیه، مطمئن باش حتی اگه جلوش لخت هم بشی جای نگا کردن بهت برمیگرده میگه یه چی بپوش سرما نخوری! »
این باور و اعتمادی که جانی پیش تن به دست اورده بود نه تنها گارد تن رو پایین اورده بود بلکه باعث شکل گرفتن علاقه ی ظریفی شده بود که تن هنوز متوجه حرکت ارومش توی قلبش نمیشد
اون فقط بی اختیار به صورت جانی خیره میشد و لبخند میزد
به چشمای کشیده و بسته، به ابروهای حالت دار و تیز، موهای بلوند پریشون روی پیشونیش و لبایی که حالت خاص خودشون رو داشت چشم دوخت و نگاهش بی اختیار سمت سیب گلو و گردن جانی رفت
جانی پر از جذابیتای مردونه ای بود که هر کدوم به تنهایی میتونه مخ یه ادم نرمال رو بزنه
YOU ARE READING
𝐁𝐥𝐨𝐧𝐝𝐞 ✥ 𝐉𝐨𝐡𝐧𝐭𝐞𝐧
Fanfiction➷couple: johnten, jaeyong, chanbaek, nomin ➷genre: romance, comedy, smut, school life, angest Update: everyday! ➷summary: به راستی عشق چطور مسیر خودش رو به قلب انسان ها پیدا میکنه؟! آیا حضور اون رو احساس میکنیم ؟! یا مثل حرکت بیصدای خون در رگهامو...