دکتر فاکیep5🔞💦🍆

3K 236 47
                                    

به چارچوب در تکیه داد و گفت

+مطمئنی نمی‌خوای بمونی؟

در حالی که سعی میکرد درد بدی که تو پایین تنش میپیچه نادیده بگیره خم شد و بند بوت های سیاهشو بست

_اوه تهیونگ منم دوست داشتم بمونم و بازم باهات سکس کنم اما یه کار فوری برام پیش اومده...باید برم! 

لبخندی زد

+باشه بیبی درک میکنم!

از روی صندلی بلند شد و به سمت در رفت

_بهم زنگ بزن!...شمارمو داری دیگه؟!

+باشه کوک!...شمارتو یه بار تو گوشیم سیو کردی!...و روی یه عالمه برگه هم نوشتی و به همه جا چسبوندی، قاعدتاً دیگه دارمش!

سعی میکرد دردی که داره رو نشون نده و درو باز کرد و بیرون رفت

_فقط میخواستم مطمئن شم!

+اوکی بیب!...انگار درد داری...میخوای برای بعد از ظهر بیای مطبم؟!

کمی تعجب کرد اما با اینحال جواب داد

_باشه اگه دردم خوب نشد میام اما فاک ایندفعه خیلی دردش عجیبه!

خنده ریزی کرد

+فکر کنم این دفعه یکم بهت سخت گرفتم!

چشماشو ریز کرد

_یکم؟!...تو حتی وقتی می‌خواستی سوراخمو تمیز کنی عضوتو داخلم فرو کردی و تا وقتی دوبار داخلم خالی نشدی درش نیوردی! 

+یعنی تو راضی نبودی؟...پس کی بود که می‌گفت محکم تر بکوب...بیشتر میخوام؟!...عا

_ادامه نده!...باشه خودمم میخواستمش! 

لبخند شیطانت آمیزی زد و گفت

+دیدی تو هم دوستش داشتی!

در حالی که بزور سعی میکرد لنگ نزنه چند قدم عقب عقب رفت

_باشه تمومش کن...من دیگه رفتم! 

دستشو بالا آورد براش تکون داد

+بای بای!

.
.
.

+منشی جانگ میشه یه قهوه برام بیارین!

گفت و تلفنش رو سر جاش گذاشت

از وقتی با جونگکوک خدافظی کرده بود به مطبش برگشته بود!

بیمارای زیادی ویزیت کرده بود و برای تعدادیی تجویزاتی داشت و برای بعضیا هم توصیه های پزشکی!

روی صندلی چرخدارش کش و قوسی به کمرش داد، صدای تقه ای که به در خورد باعث شد سرشو به سمت در برگردونه! 

+بیا داخل منشی جانگ!

با تموم شدن حرفش، صندلیش رو به سمت پنجره ی بزرگ اتاقش برگردوند و نگاهشو به خیابونای شلوغ سئول داد!

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now