در حالی قدم های آرومی برمیداشت و به سمت رستورانی که کنار خیابون به چشمشون خورده بود میرفت، نگاهی به پشت سرش کرد تا تهیونگی که رفته بود ماشینش رو پارک کنه و برگرده رو ببینه.
اما خب تهیونگ یکم زیادی دیر کرده بود!
توله گربه هایی اطراف اون رستوران باعث میشد فضای آرامش بخش تری به وجود بیاد.
در رستورانی که ظاهرن کمی قدیمی به نظر میرسید رو باز کرد و همزمان با وارد شدنش صدای ملایم زنگوله ی بالای در گوش هاش رو نوازش کرد.
چشم هاش رو اطراف فضای رستوران گذروند!
اون رستوران پر بود از مجسمه ها و تابلو های هنری قدیمی، انگار صاحب اون مغازه فضایی رو برای مرور خاطره های قدیمی به وجود آورده.
توی رستوران اکثرا میزها خالی بود و فقط دو تیم که یکی از اون ها چهار نفره بودن که تولد بچه ی کوچیکی رو با کیک ساده ای جشن میگرفتن و اون یکی میز رو دو مرد که ظاهر رسمی داشتن و بهشون میخورد کارمند شرکتی باشن پر کرده بودن و در حال سوجو خوردن با گوشت خوکشون بودن و بدنشون رو بعد از خستگی کار طاقت فرساشون استراحت میدادند.
روی میزی که فاصله ی زیادی با بقیه میز ها داشت نشست و منتظر شد تا تهیونگی که از پشت در شیشه ای داشت میدوید تا به رستوران برسه ،وارد رستوران بشه و رو به روش بشینه تا با هم غذاشون رو سفارش بدن.
با ورود تهیونگ زنگوله ی بالای در بار دیگه به صدا در اومد و تهیونگ با لبخندی روبه روش نشست.
متقابلاً به لبخندش جواب داد و لب زد
_دیر کردی آقای کیم!
سویچش رو روی میز گذاشت
+ام...متاسفم...راستش من سریع ماشین رو پارک کردم اما یکی از دوستای قدیمیم رو دیدم، بخاطر همین کمی دیر شد!
از اینکه پشت ماشینش قایم شده بود تا دوست قدیمیش اون رو نبینه فاکتور گرفت و لبخندی زد تا شک و تردیدشو زیرش قایم کنه.
لیوان آبی که خانوم تقریبا مسنی براشون روی میز گذاشت رو برداشت و قلپی ازش نوشید تا تشنگیش رفع بشه.
_اوه...که اینطور!
دختر جوانی که به نظر میومد دبیرستانی باشه به سمتشون اومد و منوی غذا روی میز گذاشت و ایندفعه مثل اون پیرزن نرفت و منتظر موند تا سفارش اون دو پسر رو بگیره.
منو رو توی دستش گرفت و بهش نگاهی انداخت، تنوع زیادی توی غذاها نبود و انتظار دیگه ای هم وجود نداشت.
هر دوشون جاجانگمیونگ به همراه کیمچی و دوبوکی سفارش دادند و بعداز اون منتظر آماده شدن سفارششون موندن.
+فردا شنبه است و روز جشنه!...برنامت چیه؟
نگاهشو از تابلو ایی که از وقتی وارد رستوران شده بود بهش جذب شده بود گرفت و به صورت تهیونگ داد.
YOU ARE READING
𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦
Fanfictionجونگکوک یه پسر گی که هر بار بزنه بالا سکس میکنه، یهو بدون هیچ دلیلی دیگه شق نمیکنه و بعد از امتحان کردن راه های مختلف به سکس تراپ مراجعه میکنه! چی میشه اگه تو مطب سکس تراپ تحریک بشه و به اون دکتر هات درخواست سکس بده...؟! نویسنده: Xyoogi وضعیت: چند...