دکتر فاکیep11🔞💦🍆

2.3K 181 28
                                    

با شنیدن صدای آب چشماشو کمی از هم باز کرد با خالی دیدن تخت فهمید تهیونگ داره حمام می‌کنه.

کش و قوسی به کمرش داد و روی تخت نشست.

خمیازه ای کشید و پاهاشو از تخت آویزون کرد و بلند شد.

با تنها پوشش که یه تیشرت تا زیر باسنش بود و تهیونگ بعد از تمیز کردنش تنش کرده بود به سمت حموم پا تند کرد.

آروم دستگیره در رو پایین کشید و بعد از داخل شدن جسمش درو بست!

به سمت تهیونگی که با چشمای بسته توی وان نشسته بود قدم برداشت!

کنارش زانو زد و دستاشو روی لبه ی وان گذاشت.

_تهیونگ!

پلکاش کمی از هم فاصله گرفت

+اوه کوک!...کی بیدار شدی؟

_چند دقیقه پیش!

کمی سکوت کرد و به اجزای صورت بی نقص تهیونگ چشم دوخت و دوباره لب زد

_تهیونگ!...میشه منم بیام پیشت؟

خنده ی ریزی کرد که جونگکوک با تعجب لب زد

_چرا میخندی؟!

+تو خیلی کیوت و مظلومانه پرسیدی میتونم بیام توی وان؟..در صورتی که نیازی به پرسیدن نیست.

فقط کافی بود تا حرف تهیونگ تموم بشه!

جونگکوک تیشرتی که تنها پوشش بود رو از تنش بیرون در آورد و گوشه از حموم پرت کرد و با گرفته شدن کمرش توسط تهیونگ وسط پاهای پسر بزرگتر نشست!

+درد نداری؟

سرشو به سینه ی تهیونگ تکیه داد

_یکم درد دارم!

+میخوای ماساژت بدم؟

_میدونی پیشنهادت رد نشدنیه؟!

لبخند کوچیکی زد و دستاشو روی کمر جونگکوک به حرکت در آورد.

خیلی آروم و با ملایمت کمرشو ماساژ میداد.

جوری ماهرانه کارشو انجام میداد که جونگکوک رو به خلسه فرو کرده بود.

دستاش از کمر جونگکوک به سمت شکمش حرکت کرد و شروع به حرکات آروم انگشت هاش کرد.

و جونگکوک از حس لذت و آرامشی که انگشتای تهیونگ بهش میداد چشماش گرم شده بود و از یه جایی به بعد خواب اونو در آغوش گرفت!

.
.
.

+جونگکوک!

+کوک!

+بیبی!

صدای تهیونگ رو می‌شنید اما هنوزم دلش میخواست بخوابه!

با حس لبای تهیونگ که لباش عمیق بوسید لبخند محوی زد!

+پس بیداری!

لبخندش کمی پر رنگ تر شد اما چشماشو از هم فاصله نداد!

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now