دکتر فاکیep14🔞💦🍆

2.1K 173 60
                                    

_اوه...

با دیدن اسم شخصی که باهاش تماس گرفته بود با تعجب لب زد و با لمس دکمه ی سبز همزمان لیس دیگه ای به بستنیش زد و کمی روی تاب تکون خورد!

~یاااا بچچ کدوم گوری هستییی؟

جیمین با لحنی که کاملا ازش معلوم بود حرصش دراومده، تقریبا فریاد زد!

گوشی رو کمی از گوشش فاصله داد، تا صدای داد جیمین بیشتر از این گوشاشو به فاک نده.

_جیمین یه دقه آروم باش!

تند تند کلماتو ردیف کرد تا برای چند دقیقه هم که شده بتونه خودش حرف بزنه!

با ساکت شدن جیمین لب زد

_خب، با آرامش بگو الان چه مشکلی پیش اومده؟

خنده ی عصبی کرد

~الان میام آرامشو، شیاف میکنم یه جاییت!...تو یک ماه تمام به تماسام جواب ندادی و وقتی الان میام در خونت، در رو باز نمیکنی!

_اوه...متاسفم جیم، این یکماه خیلی سرم شلوغ بود و الآنم بیرونم اما الان میام خونه پیشت فقط یکم منتظر بمون!

~باشه منتظرم، زود خودتو برسون.

و منتظر جوابی نموند و صدای بوق ممتد رو توی گوشای جونگکوک به جریان انداخت! 

+کی بود؟

با صدای تهیونگ نگاهشو از صفحه گوشی گرفت به اون داد!

_دوستم بود، من یک ماه تمام به تماساش جواب نداده بودم و اون...خیلی عصبانی بود!

+الان باید، برگردی خونه؟

_اره، باید برم جلوی در خونه منتظره!

از روی تاب بلند شد

+میخوای باهات بیام؟

_فکر کنم فعلا ایده ی خوبی نباشه چون، اون از هیچی خبر نداره!

سرشو تکون داد

+باشه، اما خودم میرسونمت!

لبخندی زد

_قبوله!

با هم سمت ماشین تهیونگ که گوشه ی خیابون پارک شده بود قدم برداشتن و بعد سوار شدنشون تهیونگ ماشینو به حرکت درآورد.

.
.
.

با ایستادن ماشین از حرکت ،نگاهشو از دستاش گرفت یه چهره ی تهیونگ داد!

_خب، من دیگه باید برم!

گفت و بدون اینکه اجازه بده تهیونگ حرفی بزنه از ماشین پیاده شد و درو بست و از جلوی ماشین با قدم های تندی رد شد!

اما هنوز چند قدم از ماشین دور نشده بود که صدای باز شدن در ماشین و قدم های محکمی که می‌شناختشون باعث شد تا از حرکت بایسته و پشت سرشو نگاه کنه، که همزمان شد با حلقه شد دستای تهیونگ دورش و چفت شدن لباش بین لبای نرم و خیس تهیونگ!

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now