دکتر فاکیep23🔞💦🍆

1.9K 151 25
                                    

با رسیدن آسانسور به طبقه هفتم در آسانسور باز شد و تهیونگ در حالی که داشت چت های اخیرش رو چک میکرد ازش خارج شد و قدم هاش رو به سمت در خونش برداشت.

گوشیش رو خاموش کرد و با وارد کردن رمز، در با صدای کوچیکی باز شد.

بعد از اینکه وارد خونه شد در رو پشت سرش بست و با دراوردن کفش هاش به سمت آشپزخونه رفت.

جام شرابش رو از کابینت بیرون آورد و یکی از شراب های مورد علاقش رو از قفسه شراب هاش انتخاب کرد و جامش رو از اون شراب پر کرد و به سمت اتاق خوابش رفت.

کمی بدنش خسته بود پس بنظرش یه وان آب گرم همراه شرابش می‌تونه ریلکسش کنه!

جلوی در حمام لباس هاش رو درآورد و همونجا رهاشون کرد، بعداً برمیگشت و برشون میداشت.

جامش رو روی لبش گذاشت و کمی ازش نوشید و شیر آب رو توی وان باز کرد!  به خودش توی آیینه نگاه کرد و دستشو توی موهاش کشید، موهاش نرم تر شده بودن و این نشون میداد چانیول کارشو خوب انجام داده بود.

می‌تونست بگه تنها کسی که توی این سالها هنوز باهاش دوست بود، چانیوله!

اون پسر با اینکه تهیونگ باهاش رفتار خوبی نداشت هیچوقت تنهاش نزاشت با این حال تهیونگ همیشه سعی میکرد فاصله ای رو بین خودشون نگه داره تا اون هم مثله بقیه بهش آسیب نزنه.

شیر آب رو بست و به آرومی توی وان نشست و سرش رو به لبه ی وان تکیه داد.

ناله ی کوتاهی از حس خوبی که با پوشیده شدن بدنش با اب گرم بهش دست داد، کرد!

دوباره کمی از شرابش رو مزه کرد و چشماش رو بست!

.
.
.

_یااا...چند بار باید بگم نور کمه؟

ساعت چند دقیقه از دوازده گذشته بود اما همچنان عکاسی ادامه داشت!

فکرشو نمی‌کرد اما این عکاسی خیلی طول کشیده بود و همش بخاطر تازه کار بودن مدل و کم بودن نور توی عکس ها بود!

با گذشتن نور پرداز های دیگه، مدل دوباره ماگ اسپرسوش رو به میکاپر داد و سرجاش برگشت! 

_بیایید تمومش کنیم و بریم برای ناهار!

بقیه سری تکون دادن و استایلیست دامن مدل رو کمی جا به جا کرد تا باز شه و نمای بهتری رو نشون بده.

دوربین عکاسیش رو بالا آورد و با گرفتنش جلوی چشم راستش دنبال زاویه مناسب عکسایش گشت.

ساعت یک بعدازظهر بود و بلاخره عکاسی تموم شده بود و چند تا از پسرای شرکت داشتن نور پرداز ها رو جا به جا میکردن و میکاپ ارتیست و دستیار هاش وسایل میکاپ رو جمع میکردن.

چند تا از همکارهاش به سمتش رفتن و بعد از تعظیم کوتاهی ازش خداحافظی گرفتن تا بعد از اون کالکشن عکاسی که خیلی خستشون کرد برن تا با هم ناهار بخورن.

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now