دکتر فاکیep6🔞💦🍆

2.9K 223 51
                                    

پشت چراغ قرمز منتظر بودن و به آدم هایی که از پیاده روی جلوشون رد میشدن نگاه میکردن

+می‌برمت خونه ی خودم!

جونگکوک با حالت معذبی نشسته بود و درد داشت طاقتش رو تموم میکرد!

با لحنی که کمی دردش رو همراهش داشت لب زد

_چرا نمی بریم خونه ی خودم؟

دستش روی فرمون ضرب گرفته بود و به شمارش معکوس چراغ قرمز نگاه میکرد

+داخل ورودیت باید هر روز ضد عفونی بشه!...توی خونت کسی می‌تونه این کارو واست انجام بده؟

_نه!...کسی نیست!....من تنها زندگی میکنم!

نگاهشو از شمارش معکوس چراغ قرمز که فقط دو ثانیه ازش مونده بود گرفت و به جونگکوک داد

+پس میای خونه ی من!

با لبخند گفت و ماشین رو به حرکت درآورد

.
.
.

شلوار و باکسرشو از پاهاش خارج کرد و توی آیینه به باسنش نگاه کرد!

وسط روناش، جایی نزدیک ورودیش لکه های خون خشک شده وجود داشت!

ناله آرومی کرد و تهیونگ رو صدا کرد!

_تهیونگ!

با صدای بم تهیونگ که از پشت در میومد به سمت در رفت

+چیزی میخوای؟

آروم در رو باز کرد سرشو از لای در بیرون فرستاد!

_میخوام برم حموم!... مشکلی نداره که برم؟

+نه مشکلی نداره!

سرشو به معنای فهمیدن تکون داد

_باشه پس من میرم حموم!

+زود برگرد از بیرون غذا سفارش دادم!

_باشه!

.
.
.

آروم از اتاق بیرون اومد و به سمت آشپزخونه رفت!

همونطور که موهاشو با حوله ی کوچیک توی دستش خشک میکرد به سمت تهیونگی که در حال کار کردن با گوشیش بود رفت!

با کشیده شدن صندلی نگاه تهیونگ بالا اومد به صورتش داده شد!

+اوه...حالت خوبه؟...درد نداری؟

به ارومی نشست و سعی کرد درد کمی که هنوز داره رو نادیده بگیره!

_ یکم درد می‌کنه، اما در کل خوبم!

با لبخندی حرفشو تموم کرد و گوشیش رو خاموش کرد

+شب بهت مسکن میدم تا راحت بخوابی!

_باشه ممنون!

با تموم شدن حرفش زنگ در به صدا در اومد!

+اوه غذامونو اوردن!

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now