دکتر فاکیep13🔞💦🍆

2.1K 175 72
                                    


روی شن های ساحل دراز کشیده بودن و آفتاب میگرفتن.

لبشو گاز گرفت تا خندشو کنترل کنه، اما مگه میشد؟!

و دوباره صدای بلند خنده هاش توی گوشای جونگکوک پیچید!

با لحنی حرصی لب زد

_گفتم نخند!

در حالی که سعی میکرد خودشو کنترل کنه صورتشو سمت جونگکوکی که حرصش گرفته بود برگردوند!

+دارم تلاشمو میکنم اما...اما نمیشه!

و دوباره قهقهه ی بلندی زد!

ضربه ای به سینه ی تهیونگ زد!

_یاااا!...کجای اینکه باکسرم همراه چندتا ماهی تو دهن یه ماهی شکاری رفت خنده داره؟...هان؟

تنها جوابش بازم صدای قهقهه ی تهیونگ بود!

.
.
.

بعد از کمی که روی شنای ساحل دراز کشیدن،تصمیم گرفتن به رستوران غذای دریایی که کمی دور تر از ساحل بود برن.

و الان هم رو به روی هم منتظر آوردن سفارش هاشون بودن!

_بنظرت چرا اون دخترا دارن بهمون نگاه میکنن؟

اینو در حالی گفت که سعی میکرد جلب توجهی نکنه و لبخند معذبی روی لباش شکل گرفته بود!

اما قبل از اینکه لبای تهیونگ برای جواب دادن بهش تکون بخوره دوتا از اون دخترا از سر میز خودشون اومده بودن و جفتش وایسادن!

یکی از اون دخترا که پیراهن کوتاهی پوشیده بود، یقه ی پیرهنش اونقدر باز بود که ترقوه ها و مقدار زیادی از خودشو به نمایش گذاشته بود دو انگشتشو روی میز زد تا صورت جونگکوک به سمتش برگرده!

با لبخند اغواگری شروع به صحبت کرد!

.سلام پسرا!

نگاهشو از تهیونگ گرفت و به اون دختر داد!

_سلام!؟

با لحنی سوالی جواب داد و منتظر موند!

دختر دست راستشو خیلی نامحسوس حرکت دادو دست جونگکوکی که روی میز بود رو لمس کرد!

که از دید تهیونگ دور نموند!

.من از وقتی اومدی اینجا نشستی دارم بهت نگاه میکنم، و تو خیلی جذاب بنظر میرسی!...میشه شمارتو داشته باشم؟

ازادانه کلمات رو پشت سر هم بیان کرد، که باعث شد جونگکوک از پر رویی دختر روبه روش به وجد بیاد!

لبخند ی زد و به تهیونگ نگاهی انداخت که باعث شد لبخندش از بین بره، چرا تهیونگ به اون دخترا چشم غره می‌رفت؟! 

حس میکرد یکم دیگه اونطور به اون دخترا نگاه کنه اونا رو با نگاهش می‌کشه!

و لحظه ی بعد با حرفی که زد پوزخندی روی لبای تهیونگ بوجود اومد!

𝑭𝒖𝒄𝒌𝒊𝒆 𝒅𝒐𝒄𝒕𝒐𝒓🍆💦Where stories live. Discover now